6 آبان 1401 - رمان دونی

روز: 6 آبان 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 105

  ماهرخ بغض کرد و حرف در دهانش ماسید. هنوز خوددار بود که متین دستش را گرفت و تمام خواهشش را توی چشمهایش ریخت… _خواهش میکنم باهاش خوب رفتار کن. حال روحیش اصلا خوب نیست، اگه بخاطر یاسمین نبود اصلا باهام نمیومد تهران. ماهرخ باز هم سکوت کرد و متین یک لحظه‌ ناامید شد. حرفی نداشت… به حد کافی توضیح

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 135

    آبتین قدمی جلو میگذارد و بالاخره بلند میگوید: -شروع! حتی یک ثانیه نمیگذرد و بهادر مشت اول را توی صورت اتابک میکوبد!! دهانم از حرکت ناگهانی اش یک متر باز میماند. صداها بالاتر میرود. اتابک عقب میکشد و او هم یک لحظه جا میخورد. اما بلافاصله حمله میکند و… مبارزه با مشت و دفاع ها شروع میشود! آبتین

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 22

  چشمام نم دار شده بود و با حرص گفتم: _من چی!؟ من زندگیم با وجود تو الان گل و گلستونه؟! تو اومدی فکر کردم شدی دایه مهربان تر از مادر اما الان چی؟… الان به جا این که مرهم باشی برای زخمام خودت زخم میزنی!؟ دوراهی بدبختی بیچارگی بهم میدی؟ دو راهی که اون طرفش مادرمه و اون طرفش

ادامه مطلب ...

چت روم:با معرفت ها🥺🧡🌈

آرزویم این است که دلت خوش باشد،   نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند،   نشود غصه دمی نزدیکت،   لحظه هایت همه زیبا باشند،   از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد   همه عمر و نباشی دلتنگ.🌈  

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت چهارم

بعد از چند روز بابا از بیمارستان مرخص شد،اما حالش زیاد خوب نبود یعنی کمی خسته و بی حال بود. هرچند که میشه گفت عادیه به هر حال خیلی سخت برگشت یعنی واسه من که اینطوری بود. توی این چند اصلا دانشگاه نرفتم و از بابا مراقبت کردم امروز دیگه سپهر پرستار گرفت برای بابا و من هم باید الان

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۶

  خودمو مشغول جمع کردن میز میکنم تا کمتر باهاش روبه رو شم…   بعد از صیغه ی محرمیتی که خوندیم ترجیح میدم فعلا در کنارش نباشم…   _ طلوع….تو هر چی میگفتی من قبول میکردم…برا چی نخواستی مهریه ای داشته باشی؟….هر چی میخواستی بهت میدادم بخدا…من که بیخودی حرفی نمیزنم….     خودمم نمیدونم چرا وقتی حرف مهریه پیش

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 25

    ” کوروش”   رفتم تو اتاقم هر چی بود شکوندم حرصمو سر وسایل خونه در اوردم   خدایا اون دختر چشه با اون مارال قبل خیلی فرق کرده   دیشب فیلمای دوربین مدار بسته رو چک کردم   مارال تو بغل فرهاد بود شالش رو شونه هاش بود من فقط یه بار بغلش کردم اونم تو بغلم فین

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 13

  من دلم نمیخواست آدمای توی گذشته مون  زندگی خوب الانمون رو بهم بریزن واسه همین زل زدم تو چشمهاش و گفتم: -سند رو بهش بده! سرش رو به طرفین تکون داد و گفت: -نمیدم عزیزم! خودشو جر بده هم نمیدم. بدم که بفروشه و بده دوست پسرش ؟ نه…محاله از من چیزی به اون بماسه! مهریه اش رو  تمام

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 11

  _ببخشید مزاحمتون شدم ولی میخواستم ازتون درمورد کار بپرسم _شرمنده ام ولی مشکلی پیش اومده یه مدت باید صبر کنید بند دلم پاره شد _چی ؟؟ توروخدا نکنه همه چی بهم بخوره و الکی تا اینجا اومده باشم خجالت زده نگاه ازم دزدید _انشالله که همچین چیزی اتفاق نمیفته نگران نباشید _حالا باید من چیکار کنم ؟ _هیچی جز

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 78

  _چون نمی تونن درست نفس بکشن بابا دپرس شد _خوشحال شدم نوه دار شدم ها زدم روی شونه اش و گفتم : نوه دار شدی بابا فقط باید صبر کنی. ارش با یه مشت وسیله اومد داخل بهش مل ندادم ازش قشنگ شکار بودم دلم می خواست یه جا گیرش بیارم و فقط با مشت بکوبم پس کلش ولی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 21

  تیکه پیتزایی که هنوز نصفشم نخورده بودم و با این سوالش گذاشتم تو جعبه پیتزا؛ چی میگفتم بهش؟! میگفتم صدای زنت یا نامزدت رو شنیدم که از معاشقتون میگفت!؟ وقتی مکث‌ و تردیدم رو دید دوباده نگاهش رو بهم داد و این دفعه گفت: _به منم بده! به جعبه پیتزا رو پام نگاهی کردم… این حرفش یعنی غیر مستقیم

ادامه مطلب ...