روز: آبان ۱۶, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۲۰

  _ آقا اگه میشه یکم تندتر برید…. از آینه بهم نگاه میکنه و میگه: از این تند تر که نمیشه دخترجون…   خشمم با مشت کردن رو پام و کوبیدن به زانوم هم خالی نمیشه،…. از ازمایشگاه تا الان عین اسپند رو آتیش جلز و ولز میکنم و آروم نمیشم…. همه ی امیدم به باد رفت…. حقیقت مثل تازیانه

ادامه مطلب ...

“پنج پر”پارت ۸

    وای خدا همین تصادف کم اگه به کلاس دیر برسم اگه نتونم مخ پسر اون مرده رو بزنم چی؟!   از دخترا جدا شدیم هر کدوم رفتیم سر کلاسامون بعد تموم شدن کلاسامون تو بوفه منتظر هم میمونیم   این نیست کلاسم اینم نیست ار اینه   درو باز کردم خدا خدا میکردم استاد نباشه که یهویی با

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۱۴۶

نه اون حرفی میزد نه من من تو فکر حرفاش و تلاش برای هضم چیزهایی که شنیده بودم اون غرق در گذشته ، کاری که کرده و عذابی که گرفتارشه حرفاش برام مثل یه کابوس بود چیزی که تعریف کرده بود با چیزی که الان مقابلمه زمین تا آسمون تفاوتشه یه آدم خوش گذرون و دختر باز ، یه آدم

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت ۱۱۵

  شیدا موهای کوتاهش را با دست لمس کرد و دندان های کامپوزیت کرده و زیادی سفیدش توی چشم یاسمین زد. _ارسلان مرد سرسختیه. فکر نکنم هنوز به مرحله ی سکس رسیده باشین. تمام تن یاسمین در یک چشم بهم زدن یخ زد. دهانش از بی پروایی موجود مقابلش باز ماند و تمام حرف و کلماتی که توی ذهنش بود

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱۳۹

    متین کمی جلو می آید و میگوید: -حالا تو برنامه هاتو ریختی، حساب همه چی رو هم کردی… ولی فکر نکن بهادر بیخیال بشه… مگه اینکه خودتو گم و گور کنی که…   خنده ام میگیرد و به تمسخر میگویم: -که دارم گم و گور میشم… اگه دستش بهم رسید، اوکی!   آبتین و متین باهم نگاهی رد

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت ۴۱

    خوب الان فرصت خیلی خوبی بود که ازشون بپرسم راز این نامه چیه؟!   رفتم تو اتاقم دستبند و نامه رو برداشتم رفتم پایین   کنار خالم نشستم داشت با گوشیش پیام میداد   + خاله این دستبند نیست که به مامانم دادی؟!   خاله ام چشماش بهت زده شد   خاله خزان: آره خودشه دخترم اینو از

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۱۲۹

  دست تو جیب بردم و با بیرون آوردن پاکت سیگارم قدم زنان به سمتش رفتم. نخ سیگاری بین لبهام گذاشتم و چندقدمی به سمتش رفتم. در مقابل آکواریوم بزرگ توی سالن ایستاده بود و با حیرت جنب و جوش ماهی ها رو که برخی هاشون جثه ی بزرگی داشتن رو تماشا میکرد. چرخید سمتم و با بازکردن دستهاش و

ادامه مطلب ...

“پنج پر” پارت ۷

    سوگند:فری چیشده؟!   تا اومدم بگم چیزی نشده سریع یه پسر چشم سبز جوابشو داد   گفت: فیل سوار مورچه شده   سوگند:  هر وقت گفتن جسد بپر وسط؛ مگه اسمتو فری گذاشتن   پسره همونجا به نیش خند میزنه یه قدم میاد جلو رو به رو سوگند وایمیسه رو بهش میگه:   من اسمم سامانه الان چون

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت ۴۰

    تا نزدیکای ظهر درگیر کارای دانشگاه و ثبت نام آموزش زبان اونم هم انگلیسی هم آلمانی   خسته شده بودیم کلاً مشخص بود از چهره هامون   + هنوز مونده؟!   فرهاد: نه دیگه فکر کنم از باید بری کلاس زبان هفته بعدم کلاسای دانشگاه شروع میشه دیگه حسابی سرت شلوغ میشه   + نگو خودم خستمه میگی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت ۶۳

    کیانا درمونده شده بود و نمیدونست چی بگه که همون موقع استاد اومد تو کلاس. منم عقب گرد کردم و راه افتادم سمت عسل. بالاخره این بار خوب در رفتی کیانا خانم همینجوری که داشتم میرفتم سمت عسل امیرو دیدم که پشت عسل نشسته بود و داشت با اخم نگام میکرد. هه حتما به آقا بر خورده که

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت ۷۷

  _ آره اصلا. قرار دارم که چی؟! خیره خیره نگاهم کرد. گفت : چیه؟ دست به کار شدی؟ چه زود. کی مختو زده؟ _ درست صحبت کن! _ مگه چی گفتم؟ میگم کی دلت رو برده. _ آفرین وهمین رو رو بگو. نه که کی مختو زده. پوزخند زد. باز حرصی شده بود. _ کی هست حالا؟ منتظر بودی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۲۱

  در تمام این مدتی که زیر دست یزدان کار کرده بود و به او خدمت نموده بود ، کم با پارتنر های رنگ و وارنگ یزدان رو به رو نشده بود ………… پارتنرهای خود شیرینی که همه مدل ، خودشان را در اختیار او قرار می دادند و از هیچ خدمتی به او دریغ نمی کردند ………. در طول

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۲۵۷

  لب گزیدم و آهسته گفتم:     -شهراااام…‌آخه اینجا!؟     آب دهنش رو قورت داد.درست مثل کسی که یه چیز خوشمزه رو به روش باشه و  نتونه از خیر مزه کردنش بگذره. مشخص بود قصد بیخیال شدن و سپردن این کار واسه زمان بهتری نداره. چونه ام رو بوسید و بعد هم گفت:     -نمیتونم صبر کنم…

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۲۱۷

  شاید.. شاید درست به اندازه همین دردی که تو این یکی دو هفته به من چشونده درد می کشید و این.. یه کم من و راضی می کرد. میران علاوه بر مادر ناتنیش.. یه نقطه ضعف دیگه هم داشت که می تونستم خیلی راحت بهش نزدیک بشم و روش انگشت بذارم.. «ریتا» تو این مدت.. خیلی واضح تونستم عشقی

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت ۳۸

  دروغ نبود اگه میگفتم . عاشق دیوارهای خونه بودم. تک تک اجرای اتاقم الان برام رنگ آرامش داشت. تواین چندماه شاهو همه زندگیمو بهم ریخته بود.روحم رو خسته و آزرده کرده بود. رفتم جلوی آینه و نگاهی به خودم انداختم. رنگ و روی زارم ،زیر چشمهای گود افتاده ام خبرازحال بدجسمیم میداد. اما حیف چهره روحم معلوم نبود. اونموقع

ادامه مطلب ...