6 دی 1401 - رمان دونی

روز: 6 دی 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۴۲

    _ خاله سوگل دیدی چه بدبخت شدم….دیدی چقد خار شدم….خوش به حالت که رفتی…رفتی….کاش خدا راحتم میکرد و میومدم پیشت….خیلی تنهام….   دستمو رو سنگ قبر میکشم و از ته دلم گریه میکنم… هر چی از دیشب گریه میکنم اشکم بند نمیاد….بیشتر از اون عوضیا از خودم دلگیرم…..چرا….واقعا چرا دست به همچین کار احمقانه ای زدم…..    

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 88

  نمیدونم چقدر پشت در نشسته بودم که یک نفر دو تقه به در زد. بلند شدم و در رو باز کردم که ننه پشت در بود. ننه:تو چرا هنوز لباستو عوض نکردی؟ _کار داشتم ننه:خیلوخب بیا برو شوهرت پشت خطه با شنیدن این حرف سمت تلفن پرواز کردم و سریع گوشی رو گذاشتم کنار گوشم _الو اشکی:سلام با شنیدن

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 102

    نفسم رو با اهی عمیق دادم بیرون که انگار دیگه طاقت نیاورد و اروم صدام کرد: -سوگل..   اخم هام رو کشیدم تو هم و جوابش رو ندادم..   مادرجون سری به تاسف تکون داد و از کنارمون بلند شد و گفت: -من برم یکم دراز بکشم..سرم داره میترکه از درد..شاید بهتر شدم…   می خواست ما رو

ادامه مطلب ...
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 8

    بی فکر تمامش رو بدون تعارف کردن به یاسر خوردم و هر چند دقیقه یکبار هم متوجه نگاه سنگینش روی خودم می شدم. – تموم شد؟   روی لباسم که خرده های کیک ریخته بود رو تکون دادم و رو بهش کردم‌ – اره، نوش جانم.   خواست حرفی بزنه که صدای موبایلش اجازه نداد و در کسری

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 91

    آیدین سری تکون داد و پوفی کشید و همون لحظه گوشیم زنگ خورد… دوباره سمت میز کارم رفتم و با دیدن اسم آوا لبخند پنهونی رو لبم نشست. همین طور که باز پشت میزم می‌شستم جواب دادم و صداش تو گوشم پیچید و یه لحظه از ذهنم رد شد اگه یه وقت برعکس همین چند وقت که شده

ادامه مطلب ...