رمان آشپز باشی پارت 3
– یعنی چی؟ وایسا ببینم! خیلی بهت رو دادم! قفل مرکزی را زد و لبهایش را به طرز مسخرهای جمع کرد. حال و هوایش را دوست نداشتم… همیشه از آدمهایی که خودشان را بالاتر از همه میدیدند فراری بودم… – گفتم آخرین ماهانهتو بگو لال بازی درمیآری! فکر کردی میتونی پای منو وسط گندی