10 دی 1401 - رمان دونی

روز: 10 دی 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 3

      – یعنی چی؟ وایسا ببینم! خیلی بهت رو دادم!   قفل مرکزی را زد و لب‌هایش را به طرز مسخره‌ای جمع کرد.   حال و هوایش را دوست نداشتم… همیشه از آدم‌هایی که خودشان را بالا‌تر از همه می‌دیدند فراری بودم…   – گفتم آخرین ماهانه‌تو بگو لال بازی درمی‌آری! فکر کردی می‌تونی پای منو وسط گندی

ادامه مطلب ...

چشمانے غرق בر عسل. پارت پنجم

لیوان چایی رو روی میز گذاشتم با چشمای پر شده به عکس ابا و مامان نسرین نگاه کردم….   که صدای در بلند شد…. قاب عکس رو پشت به تصویر روی میز خوابوندم _بفرمایید! در باز شد و دلبر خانم آمد داخل دلبر:اجازه هست؟ از جام بلند شدم و گفتم _بله بفرمایید آمد و نشست روی مبل کنار پنجره منم

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 100

      _ ببینمت. _ نمی خوام.   _گفتم ببینمت دلارام. سرم رو گرفتم بالا که جلوی ریزش اشک هام رو بگیرم.   اما لعنتی بالاخره یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید.   و نشد. دید. _ گریه می کنی؟ _ نه. _ دیدم. چرا مقاومت می کنی. _ خب که چی؟ خوشحال شدی الان؟   _ ناراحت

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 144

        ـ فرد قابل اعتمادی که بتونه دوربین ها و موتور برق و وصل کنه و می شناسی ؟ نمی خوام کسی از افراد این عمارت متوجه نقشمون بشه .       ـ می شناسم قربان . خیالتون جمع .       ـ خوبه . پس بهش بسپار همین امشب دوربین ها رو تو همین

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 240

      بعد از سلام و احوالپرسی با مهراب و زنش و تبریک بابت ازدواجشون.. همراه درین که کاملاً مثل یه عروسک کوک شده.. یا یه رباتی که بهش یه سریع برنامه از پیش تعیین شده دادن کنارم قدم برمی داشت و چند تا جمله از سر اجبار به زبون می آورد.. رفتیم یه گوشه خلوت تر سالن. من

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 6

    اخمش عمیق تر می شود .   -ادرس اینجارو شرکت داده ،اونم مخصوص دادن به تو که بیای اینجا برای تمیز کاری؟   اشکش بر روی گونه اش می چکد.   -به…به ..خدا راست میگم، به جون خواهرم دارم راست میگم! اصلا…اصلا میخواید زنگ بزنید به رییس شرکت خودتون باهاش حرف بزنید؟   این گونه که قسم وی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 95

    سری تکون دادم و با تردید از جام بلند شدم، از اتاق خواستم برم بیرون اما قبل این‌ که در و ببندم برگشتم سمتش و گفتم: _ولی بدون هر اتفاقی بیفته من پشتتم، هر چند ازت دلخور بودم‌ اما یادم نرفته تو اوج نا امیدیم خدا تورو بهم داد رفیق   نگاهش روم نشست ولی دیگه نیستادم تا

ادامه مطلب ...