رمان طلوع پارت ۵۶
دلگیر نگاش میکنم…. من فقط یه آدرس میخوام….همین….. یه آدرس از پدرم….یا حداقل یه اسم….مگه میشه ندونه دخترشو به کی داده….. بی توجه به عصبانیتش برمیگردم و میشینم رو همون صندلی…. نمیتونم بازم دست خالی برگردم..اصن کجا برگردم….مگه خونه ای هست که بخوام برگردم….من نوه شم…قبول نداره که نداره….مهم