رمان آوای نیاز تو پارت 122

5
(1)

 

×××

 

 

آوا*

در خروجی و باز کردم که هوای خنک به همراه نسیمی تو صورتم خورد، سمت میز گردی رفتم که زیر درخت قدیمی چنار بود و روش غذا چیده شده بود… این وسط من واقعا احساس گرسنگی شدیدی می‌کردم… نگاهم و به فرزان دادم که پشت میز نشسته بود و خیره بود به کتاب توی دستش بود

با دیدن من عینک مطلالعه روی صورتش کمی تعجب کردم

روبه روش نشستم‌ که متوجه حضورم شد و نگاهش و بهم داد و کتابش و بست و گذاشتش روی میز

_خوابت و کم کن!

 

 

شونه ای انداختم بالا

_صبح نزاشتی بخوابم کلا سه ساعت در طول روز خواب بودم‌، کلاس و کار و اینام که بود خب خستم هر چند هنوزم درک نمی کنم

 

_چیو درک نمیکنی؟!

 

_این‌که من زبان یاد بگیرم… چمدونم‌ این کار اون‌ کار من حوصله ندارم قرار ما این بود یه تایمی به اسم هم اینور اونور بریم تا من به جاوید نشون بدم می‌تونم بدون اونم می‌تونم زندگی کنم

توهم گفتی کمکم میکنی دلیلش و نمی‌دونم از سر لجبازیته دشمنیته رقابتت با جاوید یا…

 

_یا شایدم‌ حتما عاشق سینه چاکمی؟!

 

سکوت کردم که نیشخندی زد و سری به چپ راست تکون داد؛ عینک مطالعش و از رو صورتش برداشت و خونسرد گفت:

_نه قرار ما این بود تو تغییر کنی بعد اسمت کنار اسمم بیاد… چون اگه قرار اسمت کنار اسم من سر زبونا بیاد باید در حد من باشی این یک

دوم فکر کردی جاوید مغزش اندازه تو این قدر بچه گانه و کوته فکره که با چهار تا حرف و تصویر از من و تو فکر‌ کنه من و تو واقعا باهمیم؟ تهشم اصلا این جوری فکر کنه چی به تو زندگی تو می‌رسه بچه؟!

اشتباه تو میدونی چیه آوا؟

می‌خوای جاوید فکر کنه تو تغییر کردی

 

خیره نگاهم کرد:

– بزار این جوری بگم اگه خواستی یه روزی خودتو برای حرف مردم‌ یا حرف کسی تغییر بدی اشتباه کردی…

اگه یه شبی خواستی خودت و تغییر بدی برای جلب توجه یه عده یا یه فرد اشتباه کردی…

اگه یه عمر خواستی خودت و تغییر بدی برای حرف مردم و عقیده مردم اشتباه کردی چون این تغییرا فقط وقت هدر کردن و در اصل فیلم بازی کردن و درآخرم خود واقعیت و گم میکنی!

تنها یه تغییر برای انسان خوبه و اون تغییر برای وجود خودشه

 

 

حرفاش مثل یه روان‌شناس حرفه ای روم اثر داشت و ادامه داد:

– این و یادت باشه فقط و فقط برای خودت و زندگی خودت تغییر کنی نه دیگران

 

سکوت شد و من محو جملتاش بودم

نگاهش و ازم‌ گرفت و به اطراف باغ داد:

_در رابطه با سوالت… من و جاوید یکم خورده حساب داریم که هر طور حساب میکنم صاف نمیشه و صاف شدنشم به خودمون مربوط پس زیاد دخالت نکن چون اگه قرار بود بفهمی از زبون جاوید می‌فهمیدی فردام نیازی نیست صبح پاشی‌… عرضه ی کار و نداری بگیر بخواب

 

از لفظ بی عرضه اخمام رفت توهم و از بهت دروندم:

_منــــ…

 

_می‌دونم، حتما بی عرضه نیستی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rozam
Rozam
1 سال قبل

خیلی مزخرف شده الکی فقط کشش میدین لااقل پارتارو اینقدر کم نزارین یا روزی چند تا پارت بزارین پلیییییز

آنی
آنی
1 سال قبل

چرا انقدر کشش میدین دیگع واقعا دارم خسته میشم کلا هر روز بی زوق این رمان و میخونم اوایلش خوب بود ولی الان هم کم شده هم بی معنی

Bahareh
Bahareh
پاسخ به  آنی
1 سال قبل

دقیقا

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x