رمان حورا پارت 10
لبخند زورکی به صورت خسته مردانه اش زدم و داروهایش را به همراه لیوانی آب بدستش دادم. پشت به او لباس هایم را سبک کردم، بعد از جمع کردن موهایم پشت سینک ایستادم و مشغول تمیز کاری شدم. کار آبکشی ظرف ها را تازه تمام کرده بودم که صدای خداحافظی کردنشان به گوشم رسید. قباد