رمان تارگت پارت 259 - رمان دونی

 

 

 

 

مثل تمام این پنج روز گذشته که استرس ساکت موندن میران و پیدا نشدن سر و کله اش و داشتم.. چون می دونستم تهش قراره همه رو یه جا تلافی کنه..

حالا خودمم با نهایت حماقت و البته بیچارگی.. یه آتو دستش داده بودم و باید منتظر می نشستم ببینم کی قراره ازش.. استفاده کنه..

با همین فکر.. درمونده و بی جون لب زدم:

– خیلی احمقم نه؟

اخماش از تعجب تو هم فرو رفت و سرش و به معنی «چی می گی؟» به چپ و راست تکون داد که گفتم:

– خیلی احمقم که.. با دست خودم.. یه گزینه دیگه بهت دادم.. که.. که باهاش بتونی.. من و تهدید کنی نه؟

پوفی کشید و دستاش و از کنار کت اسپرتش به پهلوهاش چسبوند و قبل از اینکه حرفی بزنه عین دیوونه ها وسط خیابون خندیدم و گفتم:

– حالا دیگه کارت خیلی راحت تر شد.. به جز اون فیلم.. یه چیز دیگه هم هست که.. بتونی باهاش آزارم بدی.. که شب و روز.. سر هر کاری که ازم بخوای و انجام ندم.. تهدیدم کنی که همه چیز و.. به داییم می گی.. مگه نه؟

با نگاهی به سر و ته خیابون خلوتی که کسی از توش رد نمی شد.. شلوارش و یه کم بالا کشید و دوباره رو پاهاش نشست و خیره به صورتم گفت:

– آره.. می خوای همین و بشنوی دیگه؟ با حرف دیگه ای که قانع نمی شی! پس بدون بدجوری اشتباه کردی.. حماقت کردی که پای من و به این قضیه کشوندی.. چون اگه من جات بودم.. ترجیح می دادم داییم همه چیز و بفهمه.. تا اینکه بخوام دستم و برای کمک به سمت کسی دراز کنم که یه بار جوری هلم داده که با سر پرت شدم تو لجن.. ساده ای که انقدر داییت و نقطه ضعف کردی واسه خودت. این و دیگه من که انگشتم رو همون نقطه ضعفه نباید بهت بگم.. ولی انقدر قابل ترحم شدی که حتی منم دارم بهت راه کار نشون می دم..

نگاهم از رو صورت عصبیش پایین افتاد و همون طور که چشمای ماتم.. رو یه نقطه از زمین گیر کرده بود.. بدون فکر و بدون اختیار لب زدم:

– نمی خوام باعثِ.. مرگ مامانم بشم.

– چی؟!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

– می گه.. می گه به مامانم.. یه جوری به گوشش می رسونه.. به خیال خودش.. برای اینکه مامانم.. حرف بزنه.. از مشکلات من براش می گه و گله و شکایت می کنه که مثلاً.. اون و به خودش بیاره.. ولی واکنش اون فقط.. بد شدن حالشه.. می ترسم.. می ترسم این دفعه بمیره و.. عذاب وجدانش رو دوش من بمونه.. می ترسم از اینی که هستم.. داغون تر بشم.. نابود تر بشم.. دیگه بسه تا همین جا.. بسه به خدا..

صدام دیگه داشت تحلیل می رفت و خودمم برای رسیدن به یه تکیه گاه خم می شدم که میران سریع نگهم داشت و اینبار خودش اقدام کرد برای بلند کردنم و نشوندنم تو ماشین..

از همونجا کمربندم و بست و قبل از اینکه فاصله بگیره.. خیره تو چشمای نیمه بازم لب زد:

– واسه همینه که می گم ساده و احمقی.. که تو هرچیزی.. بقیه رو به خودت ترجیح می دی.. که انقدر به عذاب وجدانت بها می دی.. شاید اصلاً بهتره یاد بگیری مثل من باشی.. یه کبریت بگیر زیر وجدانت و آتیشش بزن.. اینجوری کمتر عذاب می کشی..

در و بست و ماشین و دور زد و از سمت خودش سوار شد.. چشمام دیگه داشت بسته می شد و می دونستم همینکه حرکت کنه.. به دقیقه نمی کشه که از خستگی و بی حالی بیهوش می شم..

واسه همین.. بدون اینکه خودمم دلیلش و بدونم لب زدم:

– خونه نمی رم!

– چی؟

– من و ببر.. خونه خودت!

گفتم و چشمام بسته شد.. ولی حس کردم طول کشید تا ماشین حرکت کنه و این نشون می داد که میران هم.. متعجب شده از این رفتار و حرفای من..

رفتاری که صد در صد بعد از هوشیار شدنم ازش پشیمون می شم ولی.. الآن.. مطمئن بودم که فقط.. همین و می خواستم..

×××××

زیر ماهی تابه رو خاموش کردم و سوسیس های سرخ شده توش و ریختم تو یه بشقاب و با یه لیوان نوشابه گذاشتمش تو سینی..

خودم تو شرکت یه چیزایی خورده بودم و زیاد میل نداشتم.. ولی با اون حال و روزی که من از درین دیدم.. بعید نبود یکی دو ساعت دیگه از شدت گشنگی فشارش بیفته و دوباره راهی بیمارستان بشه.

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روماتیسم به صورت pdf کامل از معصومه نوری

        خلاصه رمان:   آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده می‌شه. هیچ‌کس حرف های آذر رو باور نمی‌کنه و مجبور می‌شه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ftm
Ftm
1 سال قبل

پارت کم بووووووود خیلی هم کم بود:/

نوشین
نوشین
1 سال قبل

چقدر همه کاراکتر های زن ضعیف و بدبختن
چقدر همه دنبال ی عشق ابدی برای خوشبخت شدن هستن
دبگه رغبتی برای دنبال کردن هیچ رمانی ندارم

M.h
M.h
پاسخ به  نوشین
1 سال قبل

همه رمان ها اینجوری نیستن من یه رمان تو همین سایت میخونم شخصیت دخترش خیلی قویه

آسمان
آسمان
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

خسته ام انقدر خسته که دیگه نای ادامه دادن ندارم درین مثل منه نمی دونم چرا اما ما زنا هر چه قدر قوی باشیم بازم انقدر ضعیفیم. که به یه تکیه گاه نیاز داریم دلم میخواد خودم بکشم اما جرأتشو ندارم😞

نانا
نانا
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

اسمش چیه؟

Prm
Prm
پاسخ به  نانا
1 سال قبل

آوای نیاز تو خیلی خوبه حتما بخونین 🥲

نانا
نانا
پاسخ به  Prm
1 سال قبل

میخونمش
پارت گذاریشم خیلی خوبه

Ella
Ella
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

اسمشو بگو بریم بخونیم

اسما
اسما
پاسخ به  نوشین
1 سال قبل

رمان سووشون از سیمین دانشور رو بخونی دیگه عمرا سمت این رمانهای درپیت بیایی

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x