رمان آوای نیاز تو پارت 136 - رمان دونی

 

 

 

آب دهنم و قورت دادم و نگاهم و به فرزان دادم که نگاهش با دقت خیره به ستون بود… یعنی فهمید؟!

خیره نگاهش می‌کردم که نگاه عسلیش و یهو داد بهم و گفت:

_تیکه هاشو دیشب باز دوباره گذاشته بودی زیر لباست؟!

 

خودم و زدم به اون راه

_چی؟!چیو؟!

 

نگاهش و با مکث ازم گرفت و دوباره سری از روی تاسف تکون داد

_هر کار میکنی خودت و ناقص نکن پس فردا هزار تا صاحب پیدا میکنی بعد کی جواب اون جاوید و بده

 

 

حرفش و زد و دیگه نیستاد… سمت خروجی رفت و ازش خارج شد و من تو جملش غرق شدم

جاوید؟!

الان دقیقا کجا بود یعنی؟

کنار ژیلا بود؟

اصلا من و یادش بود یا شده بودم یه خاطره براش یا شایدم یه سرگرمی‌ تو دوران مجردیش!

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم‌ ذهنم‌ و دوباره منحرف کنم از اسمش از وجودش

 

 

×××

 

 

تُنگ ماهی و وسط سفره گذاشتم و در آخر ضربه ای بهش زدم

ماهی گلیا با ضربم دور تنگ چرخیدن و لبخند کمرنگی زدم، نگاهم و به سالن خالی دادم‌ که هیچ صدایی توش شنیده نمیشد و تنهایی عذاب آور منو بیشتر به رخم می‌کشید

 

نگاهی به صفحه تلویزیون کردم که دقیقه های سال نو و میشمرد و کمتر از یک ساعت دیگه این سالم می‌گذشت و میرفت جزء خاطرات ولی من دیگه مثل سالای گذشته مادری نداشتم

مادری که وقتی سال نو شد بپرم بغلش کنم و جیغ و داد الکی راه بندازم

برعکس‌ خیالاتمم امسال کنار جاوید نبودم تا حضور خالی مادرم و برام کم کنه و فقط خودم و خودم مونده بودم و خودم!

منی که برای تغییر خودم و نادیده گرفتن قلبی که بیتابی میکرد دست به هر کاری زده بودم

از کوتاه کردن و رنگ‌ کردن موهام‌ بگیر تا پر کردن گلدونای خالی خونه فرزان از گل و چیدن سفره هفت سین ولی یه جورایی برای خودم داشتم فیلم بازی می‌کردم

می‌خواستم خودم و احساساتم و گول بزنم و تهشم هیچی به هیچی!

وَ الان تو این لحظه دوست داشتم‌ به جا این‌ که سر سفره هفت سینی باشم که از تمام‌ سفره های هفت سین سالای گذشته زندگیم پر زرق و برق‌ تر بود میرفتم‌ تو اتاقم زار زار گریه میکردم‌

دستی بین موهای رنگ شده ی طوسی یخیم کشیدم و پوفی کشیدم و برای این که فقط این حس تنهایی وجودم و نخوره بلند شدم و سمت اتاق کار فرزان رفتم‌

تنها آدمی که تو این لحظه داخل این خونه درندشت بود فرزان بود و چاره ایم نداشتم جز این که با اون هم کلام شم

 

 

پشت در اتاقش ایستادم و بدون در زدن داخل اتاق شدم که نگاهش و از یه چیزی که انگار خیرش بود و روبه روش بود گرفت و سریع تیکه کاغذی و یا یه چیزی شبیه تیکه کاغذ و برداشت و گذاشت بین کتاب کنارش و با اخم نگاهش و بهم داد و گفت:

_در زدن بلد نیستی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x