3 اسفند 1401 - رمان دونی

روز: 3 اسفند 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 15

    جلو آمد و مقابلم ایستاد. برای دیدنش سر بلند کردم.   از من بلند تر و هیکلی تر بود. در چشم‌هایم عمیق زل زد و گفت:   – شوهرت مال من بود حورا خانم. تو قاپشو دزدیدی، من و قباد سال‌ها عاشق هم بودیم. نمی‌دونم تو چیکار کردی که تورو گرفت ولی این رو بدون که جایی این‌جا

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 21

    چشم‌هایش بیشتر از آن گرد نمیشد! انگشتش را روی بینیِ کوچکش گذاشت و به ارامی زمزمه کرد:   – میشه بس کنید؟ الان مینو پا میشه این حرفاتونو بشنوه فکر بد میکنه پیش خودش..   با شیطنت ابرو بالا انداخت و هر دو دستش را روی دگمه‌های پیراهنش گذاشت و گفت:   – میخوای بریم تو اتاق؟ واست

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 167

          یزدان خوب منظور کتی را دریافت و فهمید ………… خبر داشت که کتی و فرهاد نه در ظاهر ، بلکه در باطن دشمنان هم به حساب می آیند ……… هرچند کتی برای خود یزدان هم رقیب سرسختی به حساب می آمد . اما در شرایط کنونی در وضعیتی نبود که بتواند هم زمان هم فرهاد

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 265

        – نه اتفاقاً.. اون زن هیچ جایی برای دلسوزی نذاشته.. چون کارش و خیلی خوب بلد بوده.. چون چند روز بعد از غلطی که کرده.. خودش اعتراف کرده و همه چیز و به پدر و مادرم گفته.. یعنی کارش و کرده.. پولش و گرفته.. بعد که عذاب وجدانش زده بالا.. با این شرط که خانواده من

ادامه مطلب ...
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 26

    – من و مهیار شراکتی یه باغ‌رستوران زدیم… آشپز فرنگی داریم اما ایرونی یه خوبشو می‌خوایم… یه کسی که همه چیز بلد باشه از پیاز خورد کردن تا مرغ ترش و کوبیده!   – نمی‌دونستم… از حنا با اون دهن لقش بعیده نگفته باشه!   خیره نگاهم کرد و کمی ابروهایش در هم رفت.   – فکر می‌کنی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 146

    _همه چی دست ماست آوا این که تو فقیر به دنیا بیای یا تو خانواده بد به دنیا بیای جای اشتباهی به دنیا بیای شاید دستت نباشه اما بعدش هر چی پیش اومد دست خودت… این زندگیا و خودمون انتخاب کردیم یادمه مادرم می‌گفت قبل این که به این دنیا بیایم خدا به هممون حق انتخاب داده و

ادامه مطلب ...

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 113

  با همدیگه ماکارانی و سالاد رو درست کردیم، و بماند که چقدر، اشکی اذیت کرد و منو خندوند. مشغول چیدن میز بودیم که گوشیه اشکی زنگ خورد. اشکی تماس رو وصل کرد و گوشی رو به گوشش نزدیک کرد اشکی:بله؟….مگه منظورتون شب نبود؟…..ما فعلا می خوایم ناهار بخوریم بعد میایم…باشه فعلا اشکی تماس رو قطع کرد که _کی بود؟

ادامه مطلب ...