رمان حورا پارت 16
صدای بسته شدن در که آمد. دستش را از دورم برداشت. – اون چه کاری بود کردی؟ میدونی چقدر پیش خاله و لاله خجالت کشیدم. کنترل اشکهایم سخت بود. خودم را رها کردم و گفتم: – من کاری نکردم خودش شروع کرد. اومد توی آشپزخونه پاچه ی منو گرفت که قباد مال منه. –