رمان حورا پارت 34
خدای من! تمام هفته ی گذشته را زیر شوهر من، قباد من خوابیده بود و حالا باید فکر میکرد… کاش میشد همه چیز را توی صورتش بکوبم، آه… _ فکر کن عزیزم، خیلی فرصت داری. با افسوس و تمسخر خندیدم و چشم در حدقه چرخاندم. _ فقط من یه شرط دارم! شاید روی فکر