رمان ملورین پارت 33 - رمان دونی

 

 

از حرف های محمد که بی هیچ شرمی بیان میکرد خجالت زده سر پایین گرفت.

 

نفس عمیقی کشید و اهسته گفت:

 

– نگین این حرفا رو تو روخدا!

 

محمد اما بی توجه به ملورین دستش را رها کرده و گفت:

 

– بمون تا من برم انتخاب کنم واست!

 

چشم های ملورین از این بی شرمی محمد گرد شد و به دنبالش روانه شد و گفت:

 

– یعنی چی؟

 

– چی یعنی چی؟

 

اب گلویش را پایین فرستاد و به داخل مغازه سرکی کشید.

 

با دیدن فروشنده که دختری جوان و طناز بود ابرو در هم کشید و گفت:

 

– شما میخواین برین تو مغازه ای که فروشندش زنه و واسه من لباس خواب بگیرین؟

 

سر محمد به عقب برگشت و رد نگاه ملورین را دنبال کرد.

 

لب هایش را روی هم فشرد تا خنده‌اش بلند نشود و بعد به سمتش چرخید:

 

– خب معمولا همچین مغازه هایی فروشندشون زنه دیگه! این کجاش عجیبه.

 

 

 

چشم هایش را ریز کرد و گفت:

 

– من نگفتم عجیبه!

 

– پس چی؟

 

هر دو دستش را کنار پاهایش مشت کرد و دندان هایش را کمی روی هم سابید و گفت:

 

– شما نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهم بودن!

 

محمد بیخیال شانه بالا فرستاد و سرش را کمی به به گوش دخترک نزدیک کرد و گفت:

 

– هر کدومش که خودت فکر میکنی من همونم منتها الان دلم داره پر میزنه هیکلتو تو اون لباس خواب سرخی که پشت ویترینه ببینم

 

حرفش را زد و دوباره عقب گرد کرد تا به سمت مغازه برود که ملورین با استیصال دستش را چنگ انداخته و گفت:

 

– نه نه! خودم میرم!

 

روی پاشنه‌ی پا به سمتش چرخید:

 

– چی؟

 

شرمزده گفت:

 

– خودم میرم لباسو میگیرم واسه خودم! شما همینجا بمونین من میرم و برمیگردم.

 

محمد لب هایش را روی هم فشرد و سری به نشانه‌ی تایید تکان داد:

 

– پس منو مینو منتظرت میمونیم!

 

 

 

به ناچار سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت:

 

– باشه!

 

محمد کارت بانکی‌اش را به دست ملورین داد و با شیطنت کنار گوشش گفت:

 

– هر چیز دیگه ای که خودتم خوشت اومد بخر، مطمئنا سلیقه‌ی تو خیلی خوبه!

 

گونه هایش سریع رنگ گرفت و با قدم هایی سست به سمت مغازه حرکت کرد

 

همین که وارد شد، فروشنده از روی صندلی به نشانه‌ی ادب بلند شده و گفت:

 

– سلام خوش اومدین!

 

سرش را تکان داد و اهسته گفت:

 

– سلام ببخشید اون لباس خواب سرخی که پشت ویترینه رو میخوام!

 

فروشنده ادامسی که در دهانش بود را باد کرده و سپس دوباره ترکاند و سر تکان داد:

 

– باشه عزیزم!

 

لباس خواب مد نظر را بیرون اورد و ملورین تازه چشمش به مدل لباس خواب افتاد!

 

تنها پوششی که داشت سینه بند توری و شورتی بود که بود و نبودش چندان فرقی نمیکرد

 

بالا و پاییت لباس خواب با یک بند نازک بهم وصل شده بود و به قول گفتنی…

 

نپوشیدنش از پوشیدنش سنگین تر بود!

 

اب گلویش را سخت پایین فرستاد و با دستی لرزان کارت را به دست فروشنده داد:

 

– ممنونم همینو واسم حساب کنید‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دریا
دریا
1 سال قبل

فاصله پارت ها زیاده خیلیم کم میزاری باید واسه دو سه خط این همه معطلمون کنی
بنظر من این پارت هیچ اتفاق خواصی نداشت دو قدم رفت تا مغازه و لباس خرید میتونستی خب اینو تو پارت قبلی هم بگی یجورایی هنوز برام جالب نشده هیجان نداره

Ani
Ani
1 سال قبل

بخدا خسته میشی انقد مینویسی!

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x