17 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 17 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 22

    حرف‌هایش را می‌شنوم، اما نمی‌فهمم. انگار به یک زبان ناشناخته صحبت می‌کند…   تنها صدای آن شبش را می‌شنوم و ماهیچه‌ی رانم بین دست پر قدرتش فشرده می‌شود…   – لال شدی چرا؟!   به طور وحشتناکی آرام است… به طور ترسناکی با آرامش حرف می‌زند و نفس‌هایش اما شبیه خرناس گرگی زخمی است.   – خ‍… خواهش…

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 21

    – من به گور هفتاد و هفت جدم بخندم اگه با تو جرات رو انتخاب کنم.   لبخندم کش میاد.   – راه گریزی نیست عزیزم…   تسلیم شده نگاهم می‌کنه و به عنوان حرف آخر می‌گه:   – اوکی… اوکی… ولی یادت باشه بعد از من تو باید جرات رو بری!   یکم می‌ترسم ولی خب نه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۸

“هدیه” رفتم و وارد اتاق مهمون شدم،واو عجب اتاقی ولی بوی سیگار میداد! ودف.. سیگار؟ رفتم پنجره رو باز کردم تا کمی از بوش کم بشه. تصمیم گرفتم برم و دوش بگیرم، این اتاق حموم نداشت ولی خب عیب نداره. رفتم بیرون تا از پویا بپرسم کجاست این حموم در به در. اما متوجه شدم پویا داره تو سالن با

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 169

    _بعد این همه سال ، به غیر از من و مامان دل دادی به یکی که از گوشت و خونت نیست اما محرم دلته. ولی رفتارت باهاش مثل بقیه ست… اصلا فکر کردی که شاید یه روزی خسته بشه و بذاره بره؟ نگاه مبهوت ارسلان پر بود از غمی عجیب… _فکر کردی؟ یاسمین، من نیست، دایی شایانم نیست،

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 143

  پوزخنده سامیار بزرگ تر شد و با تمسخر گفت: -چیه؟..خیلی سخته باورش؟..سخته باور کنین گول خوردین و یه الف بچه چه جوری باهاتون بازی کرده؟…..   سامان قدمی جلو گذاشت و بهت زده گفت: -سامیار..این تهمت بزرگیه..اگه میخواهی دل مارو بسوزونی، ما همون موقع که تورو بیرون کردیم، هرروز سوختیم..با ابروی اون بچه بازی نکن…..   سامیار زد زیر

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 14

        ماهرخ جا خورد. انگار شهریار توقعات زیادی داشت…! باز هم عصبانی شد. -داری غیر مستقیم ازم تقاضای سک*س می کنی…؟!     شهریار هم از لحن ماهرخ جا خورد و لحظه ای خنده اش گرفت. -من ازت سک*س بخوام، مستقیم بهت میگم…!   ماهرخ دست به کمر شد: فکر نمی کنین این خواسته نهایت پرروییه…؟!  

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 182

    _نمیدونم این سوال برای خودمم پیش اومده شاید چون من شبیه مادرمم و جاوید شبیه پدرم ولی در اصل جواب این سوالو نمیدونم!   هیچی نگفتم که این سری اون سکوت و شکست _هنوز به جاوید فکر میکنی یا حس داری بهش؟!   از سوال یهوییش جا خوردم و بعد مکثی صادقانه جواب دادم _اگه بگم نه دروغ

ادامه مطلب ...