23 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 23 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۸۹

  بارمان: متنفره از اینکه کسی بخواد دورش بزنه….برا همینم بود بهت میگفتم قبل از اینکه بیاد خونه برو….           چشمام از دری که چند دقیقه ای هست توسط حاج اقا بسته شده میچرخه و رو بارمان میشینه…         حالم از همشون بهم میخوره……     جلو میرم و رو بهش که طلبکارانه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 37

    خودم را جلو کشیدم و باز هم مشغول ماساژ دادن پایش شدم. دکترش گفته بود که ماساژ برای خوب شدن هر چه بیشترش موثر است.   _ این مسئله تموم شده است عزیزم، شروعش نکردم… فقط یه یادآوری بود.   _ از سکوت من سوء استفاده نکن، هیچی نگفتم تا خودت به احمقانه بودن کاری که کردی پی

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۲۰

-من با تو کار دارم هدیه -من مگه… پویا داد زد -خفه شو هدیه دیگه حرفی نزد، امیر هم کمی ترسیده بود اما به روی خودش نیاورد. پویا عصبی بود،کلافه بود از یک طرف قضیه فاطمه و از یک طرف ناراحتی امیر و از طرفی دیگر هدیه و درگیری هایش نمی‌دانست باید چیکار کند، نمیخواست هدیه را برنجاند اما او

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 277

        اخم کرد حوریا چندین بار به حضور هاوژین اعتراض کرده بود   هاوژین خواب آلود چشم هایش را می‌مالید   _ چیکار کنم؟ بچه رو بیهوش کنم که صداش در نیاد؟   _ هر غلطی میخوای بکن که خفه بشه   _ درست حرف بزن حوریا برو بیرون از این اتاق   _ این جهنم هرچی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 188

        یزدان به سرعت شستش خبردار شد که فرهاد از چه هدیه ای حرف می زند ……………. از این گونه بازی ها زیاد در دورهمی هایشان اجرا شده بود . دوره همی هایی که حلقه اصلی میانی اشان دختران کم سن و سال روسپی بودند که برای خالی کردن شهوت مردان به این مهمانی ها دعوت می

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 276

      (پانزده روز بعد…)   از این کار نفرت داشت   از رقصیدن مقابل چشمان هیز که روی بدنش می‌گشتند   تنها یخ زده روی سکو در خود جمع شده بود و دخترها دو طرفش می‌رقصیدند   آهنگ اوج گرفت   دخترها چرخیدند و هم زمان آیه با بازو به شکمش کوبید   صدای زمزمه اش میان سروصدا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 288

        ولی زیاد تو همون حالت نموند و روش و برگردوند.. – به هر حال.. من حرفام و زدم.. اگه انقدر اصرار داری به داشتن یه بچه از من.. این شرطمه.. یهو انگشت اشاره اش و گرفت بالا با جدیت بیشتری اضافه کرد: – البته که قولت هنوز یادم نرفته.. باید یه جایی به شکل کاملاً رسمی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 187

    اشکام رو صورتم ریخت و سری به چپ و راست تکون دادم و عصبی گفتم: _تــــو… تو مگه این و نمیخواستــــی؟! مگه نگفتی من سمتت نمیام ولی اگه تو بیای سمتم دورت میگردم؟   _گوش بده ببین چی میگم…   عصبی زدم تخت سینش و اجازه حرف بهش ندادم _نه تو گوش بده، من گوشم ازین حرفا پره

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 10

        صدای بلند محمود خان، پدر هامین، جلوی بیشتر حرف زدنشو گرفت.   ولی حرفایی که باید گفته می‌شد و حتی چیزهای که نباید گفته می‌شد هم زده شد.   همین هم واسه یخ زدن قلب و بدنم کافی بود‌.   می‌تونستم جوشش اشکو توی چشم‌هام حس کنم.   مشخصه که توی این مدت بدتر از این‌هارو

ادامه مطلب ...

دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش    

ادامه مطلب ...