رمان آوای نیاز تو پارت 187

5
(2)

 

 

اشکام رو صورتم ریخت و سری به چپ و راست تکون دادم و عصبی گفتم:

_تــــو… تو مگه این و نمیخواستــــی؟!

مگه نگفتی من سمتت نمیام ولی اگه تو بیای سمتم دورت میگردم؟

 

_گوش بده ببین چی میگم…

 

عصبی زدم تخت سینش و اجازه حرف بهش ندادم

_نه تو گوش بده، من گوشم ازین حرفا پره

فقط جواب من و بده فرزان… بهم‌ بگو من و میخوای یا نه!؟

 

_آوا گو…

 

جیغ زدم

_آره یا نــــه؟!

 

_نــــــــه!

 

_آقا به خدا گفتم نیان بالا صبر کنن خبرتون کنم ولی…

 

_عیب نداره عدالت خانم… شمام تشریف ببرید!

 

در آخر در اتاق بسته شده و من موندم و اون دوتا که نگاهشون پر تعجب بهم بود

وَ من بی توجه به آوا روبه فرزان لب زدم

_آقابزرگ داره میمیره!

 

با صدای دادش‌ ناباور بهش خیره شدم

دستی رو چشماش کشید و پشتش و بهم کرد ولی صدای نفسای عمیقش به گوشم می‌رسید

صورتم خیس اشک شد و احساس می‌کردم غرورم شکست که لب زد

_نه این جوری… نه این طوری که از عصبانیت و تصمیم آنی بیایو…

 

نفس عمیقی کشید و با مکث ادامه داد

_نه وقتی علاقت ذره ای نسبت به جاوید کم نشده!

 

به در اتاق اشاره ای کردم و انگار که جاوید پشت در ایستاده باشه غریدم

_علاقه من به اون بت سنگی چه فایده ای داره؟!

عشق یه طرفه من چه فایده ای داره؟!

بهم بگو چه فایده ای داره وقتی اون… اون پول و شرکت و سهام و هر چیز مادی تو این جهانو به من ترجیح داد و الان مشغول زندگیشه؟

 

_آدما اشتباه میکنن!

 

جیغ زدم

_اره ولی من نمی‌خوام ببخشم… مگه من خدام که ببخشم؟ اصلا کی اومده عذرخواهی کنه که من بخوام ببخشم؟

 

جوابی نداد که ادامه دادم

_تو الان داری از جاوید طرف داری میکنی؟!

 

اشکام و با دستام پاک کردم خنده ای غمگین وسط اشکام کردم که سمتم برگشت و لب زد

_نه از تو و حست دارم طرف داری میکنم آوا… از تَب دوست داشتنش اومدی هذیون میگی و مسئله این جاست همین مقدار علاقه ای که دارم درون تو میبینم و تو نگاه مات زده اونم دیدیم… اونم مثل تو… عصبی و ناراحت و دلتنگ! علاقه شما یه طرفه نیست و نشده!

 

هیچی نگفتم و اشکام بودن که جوابش و میدادن که ادامه داد

_من و تو اگه به اشتباه‌ تصمیمی بگیریم و بعدش پشیمون شیم… هیچ جوره نمیتونیم جمعش کنیم دیگه… هیچ جوره!

 

دستی رو صورتم کشیدم و رو کاناپه کنار میزش نشستم و سرم و تو دستام گرفتم‌ و هق هق کنان گفتم:

_چه فایده؟!… هیچی دیگه نمونده

همه چیو خراب کردیم… دیگه راهی‌ نمونده برای برگشت!

 

این بار سکوت کرد و جوابی نداد… ولی ای کاش جوابیم برای این جملم داشت

کاش یه حرفی برای این جملم میگفت و این طوری سکوتش نشونه درستی جملم‌ نمیشد!

 

 

×××

 

 

اوق‌ دیگه ای زدم که عدالت خانم دستی پشتم کشید و گفت:

_چت شد تو آخه دختر!؟

 

نفس عمیقی کشیدم و چند بار صورتم و آب زدم تا یکم حالم جا بیاد که باز ادامه داد

_از بس که آتاشغال میریزی تو این معدت

 

 

هیچی نگفتم و عقب کشیدم و بی جون و با ضعف از روشویی بیرون اومدم و خودم و رو اولین صندلی که دیدم پرت کردم که عدالت خانم صداش درومد

_بزار برم آقا رو خبر کنم‌ یه دکتر بالا سرت بیاره… تو که لال شدی چند روزه کار به کارش نداری اصلا

 

با شنیدن اسم فرزان که بعد اون کار مسخرم باهام سرسنگین شده بود و چند روزی بود جز سر میز شام و ناهار هم و نمیدیدم اخمی کردم

هر چند که خودمم روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم اونم به خاطر تصمیم عجولانه ای که از اعصبانیتم گرفته بودم برای همین سری به چپ و راست تکون دادم و بی جون گفتم:

_نه عدالت خانم خوبم

 

_چه خوبمی؟! جون تو تنت نمونده… نه به چند روز پیشت که منم می‌زاشتن جلوت میخوردی نه به الانت که مثل زنای حامله هر چی‌ میزارم جلوت اوق میزنی… بیست و چهاریم که خوابی جدیدا… شوهر داشتی میگفتم حامله ای!

 

 

با شنیدن کلمه حامله یکی تو مغزم جیــــغ کشید!

تنگار تازه یاد عادت ماهانه هایی افتادم که خیلی وقت بود عقب افتاده بودن و یاد این افتادم که منم زنم می‌تونم باردار باشم!

به قدری درگیر مشکلاتم‌ بودم که اصلا حواسم‌ نبود… مات زده و ناباور به دیوار روبه روم خیره شده بودم و سرم و به چپ و راست تکون میدادم… اشک کاسه ی چشمم و پر کرد و لب زدم

_امکان نداره… امکان نداره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 230123 526

دانلود رمان غرور پیچیده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.3 (15)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
1

رمان عصیانگر 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل

رمان داره خیلی چرت میشه این چه وضعیه اخه چرا فرزان بیچاره رو وارد ماجرای عشقیه اینا کردی اه

عسلی
عسلی
1 سال قبل

اگه قرار بود برگرده پیش جاوید چرا اومد پیش فرزان و اونو عاشق خودش کرد تقریبا.الانم جاوید میفهمه این حاملس میبرتش پیش ژیلا و دوباره یه ماجرای جدید شروع میشه . ولی اگر پیش جاوید برگرده اشتباه کرده چون جاوید اینو به پول ترجیح داد حالا که شرکت و دارایی گیرش اومده اینم میخاد به دست بیاره یه جورایی

علوی
علوی
1 سال قبل

خوب جملات گم شده پارت قبلی اون بالا پیدا شدن
«_آقا به خدا گفتم نیان بالا صبر کنن خبرتون کنم ولی…
 _عیب نداره عدالت خانم… شمام تشریف ببرید!
 در آخر در اتاق بسته شده و من موندم و اون دوتا که نگاهشون پر تعجب بهم بود
وَ من بی توجه به آوا روبه فرزان لب زدم
_آقابزرگ داره میمیره!»
اینا اول پارت قبل بودن الان این وسط اومدن.

حالا به خاطر این بچه هم که شده خان عمو باید بره خونه بابابزرگ، به بابا و نامادری و جد اعلای بچه خبر نسل آینده خاندان آریانمهر رو بده.
** خیال همه خاندان راحت باشه، مثل دایناسورها منقرض نمی‌شیم **

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط علوی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x