29 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 29 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 27

    با چندش چهره‌ام را جمع می‌کنم و دستش را پس می‌زنم   – چطور می‌تونی اینقدر پست باشی؟!   بادامی که من پس زدم را توی دهان خودش می‌‌گذارد و نفس عمیقی می‌کشد.   – این همیشه یادت باشه که تو این دنیا آدم‌های پست موفق‌ترن. اگه درنده نباشی می‌درنت خوشگلم.   نگاه آبی‌اش روی تک تک اعضای

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 4

    زبانش را به انتهای پِیپر کشید و رول را میان انگشتانش پیچاند، مقابل بینی اش گرفت و از ابتدا تا انتهایش را عمیق بو کشید.   رول را نرم میان لبهایش گذاشت و فندک زیپوی مشکی اش را زیرش گرفت. صدای سوختن پیپر و علف های میانش را با جزییات شنید و چشم بست.   غرق لذت پک

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 148

    سامیار چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید..   دستش رو از زیر دست من بیرون کشید و تو دستش گرفت و برد بالا و بوسه ای به پشت دستم زد و بعد با یک حرکت از جاش بلند شد….   چرخید سمت مادرش و سرش رو پایین انداخت..   مادرجون بغضش ترکید و دست هاش رو

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل🎼پارت1

رمان: نغمه دل 🍀پارت اول🍀 نویسنده: جوجه رنگی   (محمد علی) _زهره؟ _بله محمد علی؟ _کجا قراره بری باز؟ _دوستام تور کیش قراره برن گفتن جای یه نفر خالیه منم گفتم برم _زهره عزیزم من چند دفعه گفتم خوشم نمیاد با دوستای مجردت بری؟ _علی من چندفعه گفتم من ادمم دلم گشت و گذار میخاد؟ ولی تو همش نیستی _صبر

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 19

      حاج عزیزالله خان اخم غلیظی روی پیشانی نشاند. شهربار عمیق نگاهش کرد. هیچ چیز از نگاه پیرمرد معلوم نبود. همیشه ظاهرش بی تفاوتی را نشان می داد…     -تو شوهرشی، باید ترغیبش کنی که بیاد…!     شهریار پوزخند زد: آدم جایی که باعث آزارش باشه رو هیچ وقت ترغیب نمیشه…!     حاج عزیزالله خان

ادامه مطلب ...
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 3

        *       با حس کشیده شدن خطوط روی سینه‌م لای‌ پلک هام رو باز کردم.   تو خواب و بیداری چهره‌ی خندون یه زن رو دیدم.   بی توجه دوباره چشم هام رو بستم و اینبار با بوسیده شدن گونه‌م، چشم باز کردم.   نای هیچ کاری رو نداشتم اما قطعا جون کافی داشتم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 293

        دکمه پارکینگ و زدم و جون کندم تا صدام و پیدا کنم و بتونم دو کلمه حرف در جواب این لحن پر از عجز و خواهشش بزنم: – درین جان.. من.. من امشب.. هرکاری کردم نتونستم بگم امشب نمیام.. شاید نامردی بود که فقط ساعتش و عقب مینداختم و بازم نمی رسیدم به اون ساعت.. ولی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 192

    ×××   آوا   _به چی فکر میکنی؟!   نگاهش و از درختی که ساعت ها بهش خیره بود گرفت و به من داد _هیچی!   رو صندلی کنارش نشستم و با تردید گفتم؛ _فرزان…‌مَج…مجبور…   پرید وسط حرفم _حرفتو درست بزن!   _مجبور نیستی این کار و کنی و اسم من ببری تو شناسنامت!… من ازت هیچ

ادامه مطلب ...