7 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 7 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۹۶

    _ بارمان بهم گفته بود که ساره فوت کرده…واقعا متاسفم…     سرش رو با افسوس تکون میده و ادامه میده: بیچاره مامان….خیلی بهم ریخت…..       با اینکه به دلیل احترامی که برام قائله دوست دارم مثل خودش رفتار کنم و حرفی نزنم که خیال کنه بهش بی احترامی کردم…ولی اسم مادرش که میاد وسط نمیتونم

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 8

    _ میشه چند دقیقه به منم اجازه ی حرف زدن بدین بابا؟ فقط چند دقیقه.   سکوت پدرش را جواب مثبت تلقی کرد و سری تکان داد. سمت نگار برگشت و سوالش را دوباره تکرار کرد.   نگار گیج و سردرگم نگاهی به پدر و مادر حامی انداخت. هر دویشان منتظر به دهانش چشم دوخته بودند، چاره ای

ادامه مطلب ...

چت روم”رحی مغرور” ۱۲۳

زن باید: کله صبح آقاشونو به زور از رختخواب   بکشه بیرون ،ببره دست و صورتشو بشوره ،   بیارتش تو آشپز خونه   بعد بهش بگه:   عشقم ظرفای دیشب هنوز مونده ،   اول اینا رو بشور بعد برو سرکار.. ((ولی رحی چون مغروره خودش همه رو میشوره چه زن کد بانوییه یاد بگیرین ازش😌)) چت روم های

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت17

  کی میتونس باشه جز فتنه؟ درو باز کردم دیدم یه عالمه خرت و پرت دستشه که همشونو ریخت زمین و پرید بغلم _بههه سلام داداش گلم چطولی عشقم _سلام و زهرمار الان وقت اومدن بود؟ _عه وا هارتم شکست:/مگ داشتی چکار میکردی هوووم کمیل؟ 😈 متعجب از فکرش سکوت کردم و اون حرفاشو ادامه داد _دیددددییی حسم دروغ نمیگفتتت

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 152

    دوتا دستش رو پشت گردنش قفل کرده بود و طول حیاط رو می رفت و می اومد…   سری به تاسف تکون دادم و صداش کردم: -سورن..   سریع چرخید طرفم و دست هاش رو از پشت گردنش برداشت…   حال اون هم دست کمی از من نداشت..گونه هاش اب رفته بود و دور تا دور چشم هاش

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 23

      شاید روزگار بخواهد از هر فرصتی برای امتحان کردن استفاده کند اما اینکه تو بتوانی از پس آن امتحان بربیایی خیلی مهم و حیاتی است.     ماهرخ سال ها تلاش کرده بود که قوی باشد اما این قوی بودن کمی روحش را آزرده بود. این آزردگی از فشار زیادی بود که می خواست قوی بودنش را

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 301

        – تازه وقتی باهات آشنا شدم فهمیدم.. کاری که شروع کردم.. اصلاً راحت نیست. من آدمِ نقش بازی کردن نبودم.. من یه دختر خجالتی و.. کم رو بودم که.. هیچ وقت نتونستم از عمد.. توجه جنس مخالف و به خودم جلب کنم و توی رابطه های دوستی.. همیشه من کم می آوردم! واسه همین نمی دونستم

ادامه مطلب ...