17 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 17 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 33

    بغض کرده منتظر می‌مانم و طول زیادی نمی‌کشد که می‌پرسد   – بعد از اون شب پریود شدی؟! از اون شب چقدر می‌گذره؟   توی مغزم انگار مین ترکیده است… همه چیز به هم ریخته است… هیچ چیز سر جایش نیست.   – نه نیکا… بعد از اون نشدم… اگه حامله باشم چه غلطی بکنم نیکا؟!   خیلی

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 285

    ** حدود دو سال پیش به کلاب سر زده بود   آن زمان نمیدانست دلارای باردار است و بعد از برگشت فهمید   سال های قبل هم آنجا کار کرده بود   نیمه شب ها در این کلاب بزرگ صداهای مختلفی به گوش می‌رسید   موزیک و آهنگ های سرسام آور ، سوت و تشویق مشتری ها ،

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 12

    بدون اینکه ذره ای از جایش تکان بخورد یا به خاطر تقلاهای سراب به زحمت بیفتد، سر سمتش چرخاند و خنده ی تو گلویی کرد.   _ چیکار میکنی دقیقا؟!   دستش را به ضرب کشید، سراب که انتظارش را نداشت از زمین کنده شده و سرش محکم به سینه ی حامی برخورد کرد.   آخی گفت و

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 1

        سال_بد روایتگر داستان خانواده ی سلطانیست !   آیدا و شهاب که دختر عمو و پسر عمو هستند و هم بازی و عاشقِ دوران کودکی … و حالا در آستانه ی ازدواج به سر می برند … .   ولی با اشتباه مهلکی که شهاب مرتکب می شود ، همه چیز بهم می ریزد !  

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت30

  _برای چی؟ _میشه مهمونی رو بزارین برای شب تولدش _پس میخای شب تولدش بهش بگی؟ _بله _باشه عزیزم بیا بریم خونه خسته شدی …………… فردا تولد علی هست، تو این مدت همش بالا میاوردم و مادجون و ماهگل حواسشون بهم بود و سعی میکردم جلوی علی چیزیو بروز ندم ولی بعضی وقتا نگرانم میشد و پیله میکرد بریم دکتر

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 156

  لب هام رو بهم فشردم و خودم رو کشیدم عقب و تکیه دادم به صندلی…   از حرفش ناراحت نشده بودم اما دوست نداشتم اون ناراحت باشه..احساس کردم با دلخوری اون حرف رو زد….   نفسی کشیدم و از شیشه ی کنارم به بیرون خیره شدم…   شاید هم حق با سورن بود و من داشتم زیاده روی می

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 27

      راوی   حال شهریار خراب بود. دوست داشت بیشتر پیش برود. این دختر با پوشیدن ان لباس خواب هوش از سرش برده بود.   تن سفید و مـوهای زیبایش از او تندیس زیبایی ساخته بودند که هیچ جوره نمی توانست از او دست بکشد.     تن داغ شده اش برای یک رابطه کامل فریاد می کشید

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 308

        سرش و به سمتم برگردوند و با ذوقی که مثلاً می خواست هیجان منم بالا ببره و در واقع هیچ تاثیری روم نداشت ادامه داد: – با این پولا کار و کاسبی خودمون و راه میندازیم درین.. دیگه لازم نیست واسه هیچ خری کار کنیم.. حالا که دیگه راه و چاه و یاد گرفتم.. می دونم

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 207

    سری تکون دادم و پاکت نامه رو گرفتم دوباره سرم‌ جام نشستم که وکیل ادامه داد اما ادامه ی صحبتش عمویی بود که هیچ ازش خوشم‌ نیومده بود و معلوم‌ بود ناراضی از این تقسیم ارث _آقای آریانمهر شمام ارث پسری رو کامل دریافت می‌کنید اما قید شده یک سوم از ارثیتون زو به دخترتون خانم ژیلا آریانمهر

ادامه مطلب ...