رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 183
-آقایی خیلی با شرم و حیاست… لطفا اذیتش نکنید… یه جوری ژست بدید که بتونه از پسش بربیاد و ترس وسوسه شدن نداشته باشه! بهادر که نگاه میکند، پشت چشمی برایش نازک میکنم. هرچقدر مسخره بازی دربیاورد، من هم پایه ام! -قربون خجالت کشیدنای آقامون! چشمانش باریک می شوند و نمیتواند خنده ی پرحرص و لذتش را پنهان کند.