7 دیدگاه

رمان مانلی پارت 16

4.1
(17)

#پارت_16

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

خواست حرفی بزند که نریمان وسط شوخی‌هایش با فرشته‌ی اخمو به سمتمان چرخید.

_چی می‌گید شما دوتا یه ساعته پچ‌پچ می‌کنید؟ چیز خنده داری هست بگید ما هم بخندیم.

 

باربد کمی خودش را عقب کشید.

_می‌خوای مثل این معلما یه گچ پرت کن وسط پیشونیم بگو کجای درس بودیم… چیکار داری دو دقیقه با دختر عمه‌مون داریم اختلاط می‌کنیم.

 

نریمان نیشخندی نثارش کرد.

_بپا وسط این اختلاط‌ها سرت رو به باد ندی خوشگله!

 

باربد بی‌توجه به شوخی نریمان دوباره سرش را نزدیک گوشم کشید.

_اینا امروز خانوادگی…

 

_مانلی…!

 

با شنیدن صدای بلند و تیز نامی هردو از جا پریدیم.

 

هول زده به سمتش برگشتم.

_بله؟

 

نگاهش را بین من و باربد چرخاند که باعث شد کمی فاصله بگیریم.

_فردا میام دم دانشگاه دنبالت.

 

چشمانم گرد شد و نگاه سرگردانم را به مامان زهره دوختم.

_چرا؟ گفتم که با دوستام می‌خوایم بریم بیرون.

 

مستقیم نگاهم کرد.

_منم گفتم میام دنبالت با هم می‌ریم بیرون.

 

حیرت زده از اعتراض نکردن مامان زهره ابروهایم را بالا انداختم که عمه مهسا سریع گفت: نامی پسرم ببین شاید مانلی برنامه‌ای واسه خودش داشته باشه.

 

نامی سرش را تکان داد.

_برنامه ضروری نداره من فردا میرم دنبالش!

 

هرکداممان اعتراضی می‌کردیم حرف خودش را می‌زد. انگار نوار را گذاشته باشی روی دور تکرار.

 

بالاخره مامان زهره سرفه‌ای کرد و میان حرفمان پرید.

_با مانلی چیکار داری پسرم؟

 

نامی نگاه جدی و پر احترامش را به مامان دوخت.

_باید یه سری از مسائل رو واسه‌ش روشن کنم. این چند وقت که نبودم خیلی چیز‌ها از دستم در رفته می‌خوام کم کم جایگاهم رو پس بگیرم.

 

هاج و واج نگاهم را بینشان چرخاندم.

 

سیما با لحن متعجبی گفت: چه جایگاهی؟

چی داری می‌گی نامی؟

 

عمه مریم سقلمه‌ای به پهلویش کوبید.

_تو دخالت نکن عزیزم یه چیزی بین خودشونه.

 

همه چند لحظه سکوت کردن و من گیج‌تر از قبل نگاهم را میانشان چرخاندم.

_به هرحال گفتم که فردا قرار دارم نمی‌تونم باهاتون جایی بیام پسر عمه.

 

ابروهایش بالا پرید و لبخند ناباوری روی لب‌هایش نشست.

_باشه!

 

همه متعجب نگاهش کردیم.

 

نریمان به آرامی گفت: باشه؟

 

نامی سری تکان داد و به پشتی تخت تکیه داد.

 

انگار که هیچ بحثی پیش نیامده باشد گوشی را در دستش گرفت و بعد از گرفتن شماره‌ای از جا بلند شد.

_من کمی کار دارم بهتره زودتر برگردیم خونه.

(دیگ مهمونی  داره تموم میشه خداروشکر😂 .  انقد ک بجون من غر زدین  ،😂 😂)

 

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
IMG 20230127 013928 0412

دانلود رمان خطاکار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 1.7 (3)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
IMG 20230127 013752 8902 scaled

دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره!
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Viana
Viana
11 ماه قبل

رمانت عالیه 🤍

بی نام
بی نام
11 ماه قبل

رمان به این قشنگی حیف نیست پارتاش اینقدکمه😕

فاطمه زهرا
فاطمه زهرا
11 ماه قبل

ببین رمانت قشنگه فقط به نظرمن یه جایی تمومش کن که سر و تهش معلوم باشه..اینجوری حتی مخاطب بیشتری هم برای نوشته ات جذب میشه

تینا
تینا
11 ماه قبل

رمانت خییلی قشنگه لطفا همینطوری ادامه بده 🥰
لطفا بیشتر کن پارت ها تو ممنونم

‌آتی
‌آتی
11 ماه قبل

اره خب همش مهمونی بودولی قشنگه رمانت🙂😂

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

صلواتت بالاخره تموم شدد 😂😂

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x