رمان جرئت و شهامت پارت ۳۶
آیدا با لحن پوزخندی می گوید: _میتونی وایسی کار پیدا کنی البته تو گوشه ی خیابون همانطور که آب را از دستش می گرفتم،در ذهنم دو دو تا و سه چهار تا می کردم .دیدم در این وضعیت من ،شاید این بهترین کار باشد . تو دلم مدام داشتم فرید و خانواده ی اش را فحش می دادم