رمان حورا پارت 150
_ نمیدونم قصدت از گفتن اون حرف چی بود حورا، اما یبار دیگه تهمت بزنی و بخوای باز عقیم بودن منو تکرار کنی، قول نمیدم اینبار بهت رحم کنم! محکم بازویم را از میان انگشتانش بیرون کشیده با مشتی به شانهاش، به عقب هلش دادم: _ برو اونور به من دست نزن،