رمان حورا پارت 170
ابروهایش بالا پرید و سریع از جا برخاست: _ پس برای همین نتونستی باردار شی، همسرت شاید مشکل داشته اما بخاطر کیست تو، بارداری غیرممکن شده! الان کاملا خوب شدی؟برات سونوگرافی بنویسم؟ چندتا آزمایش… شانهای بالا دادم: _ نمیدونم من که کاملا خوبم، دیگه دردی نداشتم! لبخندی زد و نسخه را برداشت