رمان دلارای پارت 324 - رمان دونی

 

 

 

دلارای بی مکث سمت بچه خم شد

 

آلپ‌ارسلان زودتر از او هاوژین را در آغوش کشید و غرید

 

_ این شکلی قراره بیای دخترحاجی؟

 

دلارای گیج نگاهی به خودش انداخت که حتی لباس زیر هم به تن نداشت و دکمه های پیراهن ارسلان باز بود

 

آهی کشید و سمت تراس دوید

 

شلوارش را به پا کرد و دکمه های پیراهن مردانه را یک در میان بست

 

سوار ماشین که شد زمزمه کرد

 

_ بدش من … تو رانندگی کن

 

ارسلان لب هایش را به موهای هاوژین چسباند

 

_ داره می‌سوزه

 

دلارای بچه را از او گرفت

 

سعی کرد دلداری دهد و خودش را قانع کند اما صدایش می‌لرزید

 

_ خوب می‌شه … بچه‌ست ، سرما می‌خوره

 

ارسلان جوابش را نداد

 

دستی پشت گردنش کشید و دلارای بغض کرده لب زد

 

_ تقصیر توعه!

بهت گفتم بچه تنهاست … گفتی خوابیده!

 

آلپ‌ارسلان چپ چپ نگاهش کرد و با خشم سر تکان داد تا حرفی نزند

 

 

دلارای دست داغ دخترک را به لب هایش چسباند

 

از شدت نگرانی نمی‌دانست چه می‌گوید…

 

_ ازم جداش کردی! تا حالا اینقدر ازم دور نمونده بود

حالا دلت خنک شد؟

 

ارسلان پشت چراغ قرمز پایش را روی ترمز کوبید و غرید

 

_ بسه

 

دلارای نگاه دلخورش را گرفت و آه کشید

 

زیر شکمش درد می‌پیچید و دست هایش یخ زده بود

 

آلپ‌ارسلان جلوی بیمارستان ایستاد و از ماشین پیاده شد

 

دلارای زودتر از او بچه به بغل سمت در دوید که دستی دور کمر هاوژین پیچید و او را از آغوشش بیرون کشید

 

اعتراض نکرد

 

در این وضعیت خودش را هم به سختی راه می‌برد

 

ارسلان بچه را روی تخت گذاشت و شروع به توضیح دادن به زبان عربی کرد

 

دکتر جوابش را داد و همانطور که بچه را معاینه میکرد چیزی پرسید

 

آنقدر تند که دلارای چیزی از حرف هایش نفهمید

 

آرام زمزمه کرد

 

_ چی گفت

 

 

 

ارسلان جوابش را نداد ، در عوض جمله ای به عربی به پرستار گفت

 

دلارای غمگین به دیوار تکیه داد و خیره‌اشان شد

 

نیم ساعت بعد که تب بچه پایین آمد بالاخرل توانست نفس راحتی بکشد

 

تمام مدت ارسلان با دکتر و پرستارها صحبت می‌کرد و او جز چندین کلمه از میان حرف هایشان چیزی نفهمیده بود

 

بالاخره هاوژین با تمام شدن سرم ، صدایش در آمد

 

بی حال زیر گریه زد و دلارای را صدا کرد

 

_ ماما

 

غمگین جلو رفت

 

_ جانِ مامان

 

انگار پرستار تازه متوجهش شد

 

ارسلان حرفی زد و اینبار دلارای هم مفهومش را فهمید

 

تشکر کرده بود

 

زن سوزن سرم را کشید و آلپ‌ارسلان بچه را در آغوش گرفت

 

_ چرا بلندش میکنی؟

 

_ باید آزمایش بده

 

_ مگه نگفت سرماخورده؟

ازمایش چرا؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 421

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
39 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
kamand
kamand
9 ماه قبل

ای لعنت بهت ایشالله اگ کنکوری کنکور قبول نشی

delvin
delvin
9 ماه قبل

چه طور رمان ماتیک رو در حد همون چند خط تونستی بنویسی و ادمین پارت بزاره ولی برا دلارای دستت پِچ شده؟
مریضی جیزی هستی؟

delvin
delvin
10 ماه قبل

لعنت بهت صد بار

رضا
رضا
10 ماه قبل

نویسنده نمیدونه چطوری بنویسه منتظره شما ایده بدین

نونو
نونو
10 ماه قبل

ینی اونی که من خوندم اشتباس؟ اخه نوشته بوده از حنا فیضی هست از رمان بوک. اخرشم مامان هنگانه و هومن میمیره بعد مروارید میفهمه حاجی خیانت کاره بعدشم دلارای و ارسلان میان ایران هومن میاد تیر میزنه به ارسلان ولی نمیمیره اخرشم اهورا بدنیا میاد ارسالانم به دلارای میگه دوستت دارم تموم میشه. اینو باور کنم یا اون😂

1995
1995
پاسخ به  نونو
10 ماه قبل

هومن به ارسلان تیر نمیزنه ، یکی از داداشای دلارای بهش تیر میزنه واسه گرفتن انتقام

بهار
بهار
10 ماه قبل

کاش دلی نمیره:/
وگرنه من یکی ک دیگ نمیخونمش…

طرفدار دلارای
طرفدار دلارای
10 ماه قبل

🙄 خاهشا یه چیز متفاوت بنویس

mohi
mohi
10 ماه قبل

فقط گفت آزمایش چجوری تا اینجا پیش رفتید لعنتیا🥺😂

روا
روا
10 ماه قبل

اصلا اگه یادتون باشه اول اولاش هم میگفتن که ارسلان با هاوکینگ تنها میمونن دلارای میمیره از نظر من نمیدونم ولس شاید وقتی پیوند بده دلارای بمیره یا بلایی سرش بیاد چون دلارای یه دختریه که تو ۱۷ سالگی بچه دار شده ممکنه مثلا نویسنده یه طوری بنویسه که بخاطر بچه اینا بدنش ضعیف شده که فکر کنم همین میشه

حانی
حانی
10 ماه قبل

چرا حس میکنم هاژوین میمیره….😭😐

روا
روا
پاسخ به  حانی
10 ماه قبل

نه دلارای میمیره

نانا
نانا
10 ماه قبل

کسی میدونه چرا ادامه رمان ماتیک رو نمیزارن؟

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
پاسخ به  نانا
10 ماه قبل

نویسنده اش،نویسنده ی همین رمان هستش
پس انتظار زیادی هم نمیشه داشت

Tina
Tina
پاسخ به  خواننده رمان 2
10 ماه قبل

ولی خدایی هردو رمانش قشنگن

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
پاسخ به  Tina
10 ماه قبل

اره🥺🤦🏻‍♀️
حورا رو بخون، اونم خیلی قشنگه حداقل پارت هاش زود به زود هستش

روا
روا
پاسخ به  خواننده رمان 2
10 ماه قبل

حورا که چص مثقال میده اونم تکراری

روا
روا
10 ماه قبل

بنظرم قبلنا گفته بودن دلارای میمیره شاید قراره دلارای پیوند بده تو این راه فداکاری کنه بعدشم میمیره که خداکنه اینطوری نشه

روا
روا
10 ماه قبل

وای خدای من دیگه نه دیگه تحمل بدبختی استرس نداریم

نونو
نونو
10 ماه قبل

من رمان دلاردی رو خوندم…اخرش ارسلان به دلارای اعتراف میکنه که دوستش داره . خانوادشونم باهم خوب میشن. هاوژین بزرگ میشه و یه پسر به نام اهورا بدنیا میار

sannaaa
sannaaa
پاسخ به  نونو
10 ماه قبل

اونی که تو خوندی نویسنده اصلی ننوشته بود
یکی از فنا رمانو ادامه داده بود

نانا
نانا
10 ماه قبل

کسی میدونه ک چرا ادامه رمان ماتیک رو نمیزارن؟

delvin
delvin
10 ماه قبل

خدا بخواه بچه سرطان داره و باید از طریق ارسلان پیوند مغز و استخوان بزنن و بعد جون بچه رو نجات بدن و بعد به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنن😐
مثه همه رمانا..

delvin
delvin
10 ماه قبل

خدا بخواه بچه سرطان داره و باید از طریق ارسلان پیوند مغز و استخوان بزنن و بعد جون بچه رو نجات بدن و بعد به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنن😐
مثه همه رمانا…

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

بعد اینا هر شب برای نجات هاژوین تلاش میکنند😂😂😂😂

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

شک نکن🤣😂
از اونجایی هم که ارسلان به بچه علاقمند شده قبول می‌کنه
و گویا این طوری همه چیز درست میشه
از‌حورا بزااااار

SAMA
SAMA
10 ماه قبل

همینننننننننن ؟ هیچی الان میگن بچه سرطان داره خدایا پیر شدیم چرا تموم نمیشه این رمان 😭

ممد
ممد
10 ماه قبل

فقط پارت بزاررررررر

دسته‌ها
39
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x