رمان دلارای پارت 334
ارسلان کمرنگ اخم کرد و صورت کوچک هاوژین را میان دستش گرفت نمایشی سرش را پایین آورد و کنار صورت دخترک گرفت _ شبیهم نیست مگه؟ ساینا بهت زده پچ زد _ یاخدا … نه! ارسلان پوزخند زد _ آره _ دخترته؟! ارسلان گونهی آویزان هاوژین را بوسید