روز: اردیبهشت ۲۴, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت ۲۳۴

            دهان دکتر از تعجب باز مانده بود، از جا برخاست و دستی به جیب‌هایش کشید تا سوییچ‌ ماشین را بیرون بکشد:   _ لطفا به منشیتون بگید، اگه به لاله خبر بده زندگیشو با زندگی لاله سیاه و خاکستر میکنم!   دکتر هم از جا برخاست و همراه قباد خارج شد، قباد بدون توجهی

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت ۴۳

      -بفرمایید.     با صدایم از لپتاپش چشم گرفت و چشمانش را به صورتم دوخت.     -زحمت نمی‌کشیدی خانوم!     سرخ شده از خانوم گفتنه پر حسش و چشم هایی که از چشمانم جدا نمیشد، آرام زمزمه کردم:     -خواهش می‌کنم نمی‌دونستم دلتون می‌خواد یا نه ولی گفتم چون همش دارید کار می‌کنید احتمالاً

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۲۳۳

            صدای پوزخند قباد که به گوش دکتر رسید، سکوت کرد:   _ اسم؟ من جز یه صیغه چیزی باهاش ندارم…جز یکی دوبار اوایل هم باهاش نخوابیدم که بخواد از من بچه دار شه…   _ اما امکانش هست غیرممکن نیست!   پوزخندش پررنگ‌تر شد، دست در جیب داخلی کتش فرو برد و برگه‌ای بیرون

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت ۵۰

        چشم دزدید و هاکان با تامل نگاهش را از او گرفت   سوی سوفی برگشت و ادامه داد   – نگفتی خواهر فضوله …   – قهر کردین با هم؟   سوال سوفی بود   تمام دلیلی که به ذهنش میرسید همین بود .   هاکان که جوابش را نمیدهد روی نظرش پا فشاری میکند  

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت ۱۶۱

      بوسه‌ای روی گونه‌ام می‌زند:   – خوبم عزیزم، تو چطوری؟   – منم خوبم.   – منم این‌جا هستما…   صدای اعتراض امید باعث می‌شود فهمیه خانوم شاکی شود:   – ان‌قدر حسود نبودی که پسر…   و سپس به سمت امید می‌رود و او را بغل می‌کند. با خنده روی شانه‌اش ضربه می‌زند:   – خجالت

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۲۹

    پشت چشم نازک کردم.     – دیگ شیریکی و یوش نا یَه… شما بفرمایید خواب جا کنید.     چشم‌های خواب‌زده‌اش گرد شد.   – چی؟!     پشت کردم تا خنده‌ام را پس و پنهان کنم. – به وقتش آقای دکتر!     – یادم می‌مونه.   نگاهی به عقب سرم انداختم، دکتر خواب‌آلود و شوخ

ادامه مطلب ...