رمان حورا پارت 234
دهان دکتر از تعجب باز مانده بود، از جا برخاست و دستی به جیبهایش کشید تا سوییچ ماشین را بیرون بکشد: _ لطفا به منشیتون بگید، اگه به لاله خبر بده زندگیشو با زندگی لاله سیاه و خاکستر میکنم! دکتر هم از جا برخاست و همراه قباد خارج شد، قباد بدون توجهی