روز: 26 خرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان سال بد

رمان سال بد پارت 82

    برزگر گفت :   – من گزارش رو منگنه کردم لای پرونده ، دادم رفت ! نمی دونستم خانم سلطانی یادش رفته …   با خشم و نفرت … کلمات را تقریباً توی صورتش تف کردم :   – داری دروغ می گی ! داری دروغ می گی !   الکی لب ورچید و آستین کت پالیزی را

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 58

        +شاید حالا بتونی بری به اون زن بگی که حق باهاش بوده اما برعکس تصورش من یه دیوونه نبودم! هیچوقت هیچکس به من دیوونه نگفته می‌دونی چرا؟ چون یه چیز بدتر گفتن!     -دنیز… دنیز دخترم کجا داری سیر می‌کنی؟!     +به من نمیگن دیوونه اما میگن ارباب شهراد می‌دونی یعنی چی؟ تو خونه

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 6

        مامان با دیدن سایه چنان جا خورد که یک لحظه حس کردم نفسش رفت اما در حرکتی غافلگیرانه او را در آغوشش کشید و زیر گریه زد…     هاج و واج نگاه مامان کردم که بهم توپید… -چرا بهم نگفتی…؟!   سایه زودتر از من به حرف آمد… -خواستم سوپرایزت کنم….!!!   مامان خندید: خیلی

ادامه مطلب ...