رمان رز های وحشی پارت 48
منظور از آریا همچین دختری بود؟ شایان سمت میکائیل خم شد و در گوشش پچ زد: – حاجی پشم و پیله هام آریاشونو میکائیل در پهلویش ضربه ای زد و وقتی آریا سمتشان آمد به رسم ادب بلند شد و دست داد؛ آریا با لبخند خانومانه ای ولی با صلابت حرف زد: – جناب میکائیل