9 مرداد 1403 - رمان دونی

روز: 9 مرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گرداب

رمان گرداب پارت 319

    مامان لبخندی زد و دستم رو فشرد و با بغض گفت: -انشالله خوشبخت بشن..   صدای دست زدن همه، خیلی یهویی بلند شد و اینقدر بلند بود که نفس رو ترسوند و بچه زد زیر گریه…   همه سریع دست زدن رو قطع کردن و سوگل هول شده نفس رو از روی پاش برداشت و تو بغلش گرفتش

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 63

    * * *   از شدت درد و نفس تنگی برخواسته بود ..   توان قورت دادن اب دهانش را نداشت   گوش هایش … پیشانی اش … قفسه سینه اش داشت میسوخت   آوای ضعیفی از حنجره اش بیرون میاید   از صدای ناله اش   هاکان پلک میکند .   به سمتش مچرخد   سر از

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 7

    #یک_ماه_بعد لباس پوشیده و آماده از اتاق بیرون زدم که با پدرم برخورد کردم.   _ سرخود شدی باوان؟ بی اجازه سرتو میندازی پایین هر قبرستونی دلت کشید میری؟!   چشم در حدقه چرخاندم و پیشانی ام را به در چسباندم. خدای من، دیگر نای مجادله با این آدم را نداشتم.   _ بابا… لطفا تو دیگه عذابم

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 281

            وارد شرکت شد، هرکسی طوری نگاهش میکرد، شایعه‌ی روابط و زندگی زناشویی‌اش در میان کارمندان پیچیده شده بود، اینکه همسر دومش خیانت کرده و اولینشان هم ناپدید شده!   بماند حرف‌های یک کلاغ و چهل کلاغ، تا زمانی که حورا را پیدا نمیکرد هیچکدام ازین حرف‌ها اهمیتی نداشت. وارد اتاق کارش شد، منشی از

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 77

        -اووم بله.   -من رعنام مادر آرشام اون روز تو مطب همدیگرو دیدیم. شرمنده مزاحم میشم.   -بله درسته… خواهش می‌کنم مراحمید.   -عزیزم راستش زنگ زدم ازت تشکر کنم. یه مدتی بود نسبت به حرف زدن آرشام قطع امید کرده بودم. خجالت آوره اما دیگه نمی‌خواستم هیچ اقدامی کنم اما دکتری که معرفی کرده بودی،

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 27

          ستاره با بهت نگاه دخترش کرد. این دختر چرا اینقدر بی حیا بود…؟!   -خاک به سرم تو چرا اینقدر پررو و بی حیایی…؟! من چه کوتاهی تو تربیت تو کردم…؟!     رستا نیشش را باز تر کرد. -کوتاهی از شما نبوده عزیزم، بنده خیلی به اینجور مسائل واردم…!!!     سایه پشت بندش

ادامه مطلب ...