رمان سکوت تلخ پارت 63 - رمان دونی

 

 

* * *

 

از شدت درد و نفس تنگی برخواسته بود ..

 

توان قورت دادن اب دهانش را نداشت

 

گوش هایش …

پیشانی اش …

قفسه سینه اش داشت میسوخت

 

آوای ضعیفی از حنجره اش بیرون میاید

 

از صدای ناله اش

 

هاکان پلک میکند .

 

به سمتش مچرخد

 

سر از روی بالش بلند میکند و بالا تنه اش را سمت اویی که روی تخت مچاله شده و به خود میلرزید میکشد ..

 

دست سمتش پیش میبرد

 

بازویش را میگیرد و صدا میزند

 

– مانلی ..

 

کف دست روی پیشانی اش میگذارد

 

هنوز هم کمی داغ بود ..

 

باز هم صدایش میزند و اینبار میپرسد

 

– سردته؟

 

پاسخی که نمیگیرد

بیخیال سوال و جواب کردن میشود

 

دست قرار گرفته اش روی بازوی او را پشت کمرش سر میدهد و تن لرزانش را سمت خود میکشد

 

#پارت_صدونودوهشت

 

هوش و حواسی نداشت …

مچاله شده بود درآغوش او …

 

چنین اتفاقی در بیداری هرگز نمی افتاد

 

چرا که او حتی یک لحظه ام حاضر نمیشد در کنار مردی بخوابد که رابطه بینشان پایبند شرط و شروط بود

 

قطعا پلک که باز میکرد

 

هوش و حواسش ک سر جا می آمد

 

از این شرایط گله مند میشد

 

یا شاید هم از هاکان شکایت میکرد

 

که اصلا چرا وارد اتاقش شده است …

 

چرا باید کنارش میخوابید…

 

هر چند که هاکان نسبت به این اتفاق پیش آمده و همین درآغوش گرفتن ساده کاملا عادی برخورد میکرد

 

تمام احساسات در لحظه او نسبت به مانلی ترحم بود

 

دلسوزی بود

 

هیچ حس دیگری به او نداشت

 

#پارت_صدونودونه

 

با ناله و گلو درد شدیدی از خواب برخاسته بود.

 

به قدر هم گیج و منگ میزد که متوجه اطرافش  نبود.

 

توان تکان خوردن نداشت

 

هاکان از تخت پایین آورده بودش …

 

فکر میکرد امروز صبح حالش بهتر شود

 

اما بهتر که نه بدتر هم شده بود

 

– بشین اینجا لباساتو بیارم بپوش بریم دکتر ..

 

مخالفتی نمیکند

 

روی صندلی که می نشیند هاکان سوی کمد داخل اتاق می رود و همراه با مانتو و شلواری که انتخاب میکند یک ست لباس زیر هم برایش برمیدارد .

 

لباس ها را گوشه تخت می اندازد و ابتدا کمکش میکند تا برخیزد .

 

او که بلند میشود

بی آنکه فرصت حرف زدنی دهد دست زیر لبه های تیشرتش میبرد و آن را بالا میکشد …

 

مانلی به تقلا می افتد و اما هاکان بی اهمیت به آن بالاتنه برهنه سوتینی که برایش آورده بود را برمیدارد و پشت سر او قرار میگیرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 166

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روماتیسم به صورت pdf کامل از معصومه نوری

        خلاصه رمان:   آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده می‌شه. هیچ‌کس حرف های آذر رو باور نمی‌کنه و مجبور می‌شه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
4 ماه قبل

خیلی کم بود توروخدا لاقل زود به زود پارت بذارید

رهگذر
رهگذر
4 ماه قبل

ترحم هاکان جان داره به حریم مانلی تجاوز میکنه
کاش لطف میکرد انقدر ترحم به خرج نمیداد چون اگه به گوش سارا جان برسه فکر میکنه مانلی بدبخت شروع به تحریک اقازاده کرده

فرشته منصوری
فرشته منصوری
4 ماه قبل

مگه میشه آخه

خسته
خسته
4 ماه قبل

خسته نباشی دلاور
میشه کلا این رمانو حذف کنید.از خیرش گذشتیم.

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x