روز: مرداد ۳۰, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان زمان صفر

دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۲۹۴

            چشم باز کردم و در تاریکی سمت دیگر تخت را نگاه کردم که با قباد چشم در چشم شدم، وحشت زده و ترسیده دست به سینه‌ام گرفته هین کشیدم:   _ قباد؟   کمی جابجا شد:   _ ترسوندمت؟   اخم کردم و سریع برخاستم، لبه‌ی تخت نشسته بود و خیره نگاهم میکرد، فاصله

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت ۶۵

        کارش به سرم کشیده بود…   اما انگار که آنچه به رگ و پی اش نفوذ کرده بود شفا دهنده بود   نسبت به دقایق پیش کمی سرحال بنظر میرسید   گیج و سردرگم نبود   میتوانست سرپا بی ایستد   راه بیاید   تبش هم پایین تر آمده بود   هر چند که هنوز درد

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت ۳۷

      نفس در سینه اش حبس شد. لحظه ای رستا حساب برد…. آب دهان فرو داد. -نکردیم…. یعنی سکس نداشتیم…!!!     سایه با حرص و عصبانیت نگاهش کرد. -یعنی رستا خاک تو سرت که عرضه اینم نداشتی…!!! اصلا اون امیر دیوونه چطوری تونست ازت بگذره…؟!     رستا نفسش را آزاد کرد. -یه شورت لامبادا سفید پوشیدم

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت ۸۷

        -اما من باید خبر بدم. اگه سرویسمم رفته باشه باید به نا‌ظممون بگم و…   -‌ای بابا دریاجان نگران چی هستی اِنقدر؟ حالا یا رفته یا نرفته بیا من خودم می‌رسونمت.     دریا به مرد مهربان نگاه کرد و احساس معذب شدن همه‌ی وجودش را گرفت.     این چندمین باری بود که عمو بهرام

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۲۹۳

            در نهایت کم اورد و سریع بیرون رفت، با خیال راحت دراز کشیدم، شروع کردم دوباره نفس عمیق کشیدن، استرس و نگرانی برایم خوب نبود، اما امشب قرار نبود با خیال آسوده بخوابم.   فکر میکردم قباد برگردد. اما برنگشت، خوب بود که نبود…احساس بهتری داشتم. محمد غذا آورد و گفت که دیده بیرون

ادامه مطلب ...