رمان آبشار طلایی پارت 87 - رمان دونی

 

 

 

 

-اما من باید خبر بدم. اگه سرویسمم رفته باشه باید به نا‌ظممون بگم و…

 

-‌ای بابا دریاجان نگران چی هستی اِنقدر؟ حالا یا رفته یا نرفته بیا من خودم می‌رسونمت.

 

 

دریا به مرد مهربان نگاه کرد و احساس معذب شدن همه‌ی وجودش را گرفت.

 

 

این چندمین باری بود که عمو بهرام مهربان را می‌دید.

 

به او قول داده بود از دیدارهایشان به دنیز چیزی نگوید تا سورپرایز مرد را خراب نکند اما اگر باز با او می‌رفت، یعنی دوباره باید به خواهرش دروغ می‌گفت و اصلاً این را نمی‌خواست!

 

 

-عمو می‌شه نیام؟ من نمی‌خوام واقعاً به آبجیم دروغ بگم. اگه بفهمه خیلی ازم ناراحت می‌شه!

 

 

اخمی در پیشانی بهرام نشست اما همچنان لبخندش را حفظ کرده بود.

 

 

-نمی‌فهمم… نگران چی هستی عزیزم؟!

 

-می‌گم که نمی‌خوام دروغ…

 

-گل دختر یادت رفته؟ قبلاً هم بهت گفتم که قراره خیلی زود به خواهرت پیشنهاد ازدواج بدم و دلیل وقت گذرونی ما هم اینکه من به وسیله شما خانوم کوچولو بیشتر خواهرتو بشناسم که بد‌ونم چیکار باید کنم تا منو قبول کنه… من حتی خونه گرفتم. قراره یه روز بیام دنبالتون با هم بریم به سلیقه خودت سِت اتاق خوابتو بگیری!

 

 

 

 

 

#پارت۳۷۵

#آبشارطلایی

 

 

 

چشمان دریا درخشید و شوک همه‌ی ذهنش را گرفته بود.

 

 

خانه گرفته بود؟! برای آن ‌ها؟!

 

 

-خ..خونه؟ بر..برای ما؟!

 

 

-آره عزیزم. دقیقاً از همون وقتی گفتی که همسایه‌تون می‌خواد بلند شید دنبال کارهاش افتادم. الآنم می‌شه گفت خونه جدید هر سه‌مون تقریباً حاضره!

 

-یعنی یه خونه… یه خونه‌ی واقعی‌ِ واقعی؟!

 

-بــله… یه خونه‌ی واقعی‌ِ واقعی!

 

 

دریا شوکه به چشمان مرد نگاه می‌کرد.

 

چیزی که می‌شنید باور کردنی نبود اما دلیلی نداشت که این مرد دروغ بگوید مگر نه؟!

 

 

به هر حال فقط یک بچه بود و هیچ سودی برای مرد مقابلش نداشت!

 

 

-چی شد؟ بریم دخترم؟

 

 

و آن دخترم گفتن دقیقاً شبیه تیر خلاص بود! هرگز و اما هرگز جز عمو شهراد این جمله را از مَردی نشنیده بود و نمی‌توانست جلوی لبخند بزرگی که روی لب‌هایش نشست را بگیرد!

 

 

-بریم.

 

 

بهرام دستش را پشت دریا گذاشت و همراه هم به سمت ماشینش رفتند!

 

 

_♡_

 

 

 

 

#پارت۳۷۶

#آبشارطلایی

 

 

 

دنیز:

 

 

-راستش خانوم با پول شما چیزی جز پانسیون گیرت نمیاد.

 

-متوجهم اما می‌گم که من با خواهرمم برای همین دلم می‌خواد جایی‌رو پیدا کنم که خودمون تنها باشیم تا وقتی می‌رم سرکار نگرانش نمونم. اگه یه جا پیدا کنید برام که بتونیم خودمون باشیم، مهم نیست چقدر کوچیک یا قدیمی باشه اما برای خودمون باشه، من واقعاً ممنون می‌شم.

 

 

مرد در‌حالی‌که مشخص بود دیگر در حال کلافه شدن است، سر تکان داد و همانطور که دفتر بزرگ مقابلش را ورق می‌زد، گفت:

 

 

-خیلی‌خب آبجی فکر نمی‌کنم اما بشین ببینم مورد نزدیک به خواستت می‌شه پیدا کرد یا نه.

 

 

از لحن تحقیرآمیزش ناراحت شدم اما سعی کردم لبخند مودبانه‌ای بزنم و رفتار زشتش را نادیده بگیرم.

 

 

باید قوی می‌ماندم. باید سرپا می‌ماندم و هر چه که بود را تحمل می‌کردم. برای راحتی دریایم… برای آرامشِ دریایم!

 

 

به طرف صندلی‌های چرمی و بزرگ رفتم اما با زنگ خوردن موبایلم برای بار چهارم و دیدن شماره‌ی رعنا، چشمانم را با حرص باز و بسته کردم.

 

 

بعد حرف‌های ماجد واقعاً دیگر نمی‌خواستم هیچ ارتباطی با این خواهر و برادر داشته باشم اما نمی‌فهمیدم که چرا از امروز صبح رعنا دستش را از روی شماره‌ام برنمی‌داشت!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 139

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
3 ماه قبل

نویسنده عزیز خداقوت ،قلمت مانا ازاولین پارت دنبال میکنم رمانتونو وجالب تفسیرمیکنید وقایع اتفاق افتاده رو ،زنده باد ،ولی این لاپوشونی دریا از دنیز ابدا کارخوبی نیست لطفا”زودتر روشن بشه موضوع چون اعصاب خرد کن این بهرام هزاررنگ فریبنده واقعا “

ساجده
ساجده
3 ماه قبل

واقعا فکر میکنم دریا یه دختر ۶ ساله هست که انقدر زود خر میشه و با غریبه ها همراه میشه. حتی اگه کمبود محبت داشته باشه هم باز اینکارش در حد یه بچه ۱۲ ساله نیست

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x