روز: شهریور ۹, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت ۲۱

    لحظه ای از اتمام حرف هایش نگذشته بود که مچ دستم را چسبید و زمانی به خودم آمدم که بی اختیار دنبالش کشیده میشدم.   سر و صدای تمنا و تلاشش برای اینکه عامر رهایم کند گیج ترم میکرد و هنوز نمیدانستم دقیقا وسط چه باتلاقی هستم.   _ مریض روانی ولش کن، چیکارش داری؟ داری کجا میبریش؟

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت ۹۲

      -یه بچه داری مگه نه؟ یه پسر کوچولو اووم خب چی میشه اگه یه روز بیدارشی و ببینی کارت نیست؟! و به یکباره زن جیغ زد: -چـی داری میگـی؟ چـی میگـی؟! -یا اینکه نه مثلاً چی میشه اگه یه روز مثل کاری که با دریا کردین، بری دنبال پسرت، تو مهد یا مدرسهاش اما قبل تو با

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۳۰۳

        چند خانه را دور زد و سعی کرد اینبار از پشت سرشان در بیاید ………….. اینجا را برای همین خانه های کاهگلی با فاصله از همش دوست داشت ……….. جایی که فضای مناسبی برای مانور و غافل گیری فراهم می کرد .       پشت دیواری سنگر گرفت که کاملاً پشت سر آنها قرار می

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت ۹۲

      نفس آیدا حبس شد در قفسه ی سینه اش … به سرعت برگشت و به پشت سرش نگاه کرد .   عماد کاملاً راحت روی صندلی اش نشسته بود … کف دست راستش روی سطح میز قرار داشت و دست چپش را انداخته بود روی تکیه گاهِ صندلی .   – هدیه ؟ چه هدیه ای ؟!

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۳۰۱

            هنوز هم محل نمیدادم، محمد هم از من یاد گرفته و نادیده اش می‌گرفت، همین بدتر عصبی‌اش میکرد:   _ حورا داداشمم اونجاس؟   در جواب کیمیا فقط عادی گفتم:   _ اهوم، هر روز، مثل کنه، کاملا مزاحم!   _ حورا!   محمد دهان گشود اینبار تشر بزند که جیغ کیمیا بلند شد:

ادامه مطلب ...