رمان دل زده پارت 31
بازگشت به گذشته …. از خانه ی زنعمویش برگشتند سمیه حال نزاری داشت ، احوالش به هیچ عنوان به سامان نبود بدون درنگ به سوی اتاقش روانه شد … تا آنجا با خیال راحت بگرید هنوز قدمی از قدم بر نداشته بود که صدای مادرش گوشش را در بر گرفت : سمیه ! رو برگرداند