دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 92

رمان استاد خلافکار پارت 92

  نمی دونستم به خاطر این همه حساسیتی که روی من داشت بخندم یا گریه کنم. داشت از الان واسه چیزی غصه می‌خورد که هنوز اتفاق نیفتاده بود و شاید حتی هیچ وقت هم اتفاق نمی افتاد گفتم یه نگاه به خودت بنداز میدونی چند سالته؟ کسی نشناسدت فکر میکنه که یه بچه ۱۵ ساله ای… تو دنیا میلیون ها

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 91

رمان استاد خلافکار پارت 91

  #لیلی ماه ها از اومدنم به اینجا می گذشت باورم نمی‌شد که عادت کرده بودم به زندگی کنار این مرد.. به پیگیری هاش و حساسیتهاش.. به دوست داشتن های بیش از حدش به نگرانی‌های صبح تا شبش و به شب بیداری هاو بالای سرم نشستناش برای اینکه اتفاقی برای من نیفته. تمام این کار را انجام می‌داد و من

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 90

رمان استاد خلافکار پارت 90

  #لیلی ماتش برده بود هیچ حرفی نمی زد فقط نگاهش روی صورتم و شکمم بالا و پایین می‌شد. خودمو عقب کشیدم و با اخم روی تخت دراز کشیدم و گفتم: انگار که خبری که برات داشتم چندان برات مهم نبوده و تمام حرفایی که میزدی فقط حرف بوده… یا واقعیت نداشته! به خودش اومد خودشو نزدیکترم کشیدم گفت: _

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 89

رمان استاد خلافکار پارت 89

  # لیلی روبروی امیر نشسته بودم و داشتم با تلفن حرف می زد. این که قبول کرده بودم من اینجا کنار همین آدم باشم به خاطر کسایی بود که برام عزیز بودن و این بچه ای که توی شکمم . هنوز بهش حرفی در مورد بچه نزده بودم اما این طور که منو تحت نظر داشت و صبح تا

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 88

رمان استاد خلافکار پارت 88

  نمیدونستم باید چیکار کنم دلم فقط یه زندگی آروم می خواست که این روزا از من دریغ شده بود. بعد از این که آرش و مهرداد از خونه ما رفتن آرمین کنارم نشست دستمو تو دستش گرفت و گفت: _ دلم میخواست بعد از اینکه سه تایی با هم دوباره زندگیمونو شروع کردیم یه زندگی آروم و پر از

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 87

رمان استاد خلافکار پارت 87

  در رو باز کردم بدون اینکه جوابشو بدم از اتاق بیرون رفتم من حتی دیدن خانواده ام نرفته بودم چون هنوز نمیدونستم با خودم چند چندم . نمیدونستم چه کاری درسته چه کاری غلط. نرفته بودم دیدن لاله چون میدونستم لاله امیرو دوستداره و براش اینکه من الان زن امیرم خیلی سخته.. امیر با تمام زندگی بازی کرده بود.

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 86

رمان استاد خلافکار پارت 86

  آیلا روی پای باباش نشسته بود و منبرای چیدن میز ناهاربه آشپزخونه رفتم و مشغول شدم وقتی همه چیز آماده کردم صداشون زدمو پشت میز نشستم. دخترم به خاطر ساندویچی که خورده بود اشتهای زیادی نداشت اما باز سعی می‌کرد غذایی که جلوشه رو بخوره و باهاش درگیر بود. اما من وآرمین هر دو فقط و فقط داشتیم با

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 85

رمان استاد خلافکار پارت 85

  #هانا هنوزم بعد چند هفته که ازاون اتفاقات شوم گذشته بود وقتی یاد اون شب که‌ می افتادم تمام جونم میلرزید. نگران بودم که کسی بفهمه شاهرخ و من کشتم این نگرانی شده بود کابوس زندگیم. همون شب با بدبختی آیلا رو پیدا کرده بودیم اما کابوسش هر شب هنوزم با من بود. آیلا روی تاب نشسته بود و

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 84

رمان استاد خلافکار پارت 84

  #لیلی همین که آرمین همراه خودش، شاهرخ و به طرف طبقه بالا کشید و از مقابل چشمام محو شدن، نگران به سمت امیر رفتم. بالای سره میزی که انواع مشروب روش قرار داشت ایستاده بود و داشت یه لیوان برای خودش می ریخت. بازوش و گرفتم و گفتم _تنهاش نزار…ممکنه اون یارو یه بلایی سرش بیاره! بدون اینکه نگاهم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 83

رمان استاد خلافکار پارت 83

  #هانا نفسم بند اومد و با چشمای گرد شده نگاهش کردم. این دیگه کی بود! دهن باز کردم تا با عصبانیت چندتا فوش نثارش کنم که آرمین این زحمت و کشید و با غیظ به سمتش رفت و کنترل و از دستش گرفت. کلافه TV خاموش کرد و غرید _جون بچه ی من مهمتره یا این فیلمه کوفتی؟ اگه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 82

رمان استاد خلافکار پارت 82

  #لیلی واجب شد که حتما توی یه فرصت مناسب همه چیزو از زیره زبون آرمین بیرون بکشم! دیگه سوالی نپرسیدم که امیر نگاه سردش و بین هانا و آرمین چرخوند و بعد گفت _من و لیلی میریم به عمارتم…تو هم اگه دوست داری دست زنت و بگیر و دنبالمون بیا. و بعد خواست خم بشه تا چمدونش و از

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 81

رمان استاد خلافکار پارت 81

  #هانا * * * * * به سختی لای چشمام و باز کردم و گیج به اطرافم زل زدم. سرم به شدت درد می کرد و به خاطر نمیاوردم چه اتفاقی برام افتاده که به این حال و روز دچار شدم. کم کم خون به مغزم دوید و تموم اتفاقات جلوی چشمام تداعی شد. با یادآوری دزدیده شدن آیلا

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 80

رمان استاد خلافکار پارت 80

  #لیلی برزخی نگاهم کرد و از میون دندون های کلیک شدش غرید _تو که دلت نمی خواد بلایی سره اون جناب سرگرد بیاد؟ یه جوری با خشم این حرف و زد که ترسیدم مبادا واقعا یه بلایی سره آرش بیاره. به چشمای به خون نشسته و ملتهبش زل زدم و پرسیدم _چرا داری وانمود می کنی دوسم داری؟ من

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 79

رمان استاد خلافکار پارت 79

  #لیلی نگران پرسیدم _امیر خوبی؟ فقط با درد چشماش و باز و بسته کرد. باید هرچه زودتر به بیمارستان می رسوندمش وگرنه تلف میشد. جاده اصلی پیش گرفتم و تا اونجایی که می تونستم تند رفتم. روی یه تابلو نوشته بود که فقط 35 کیلومتر دیگه تا شهر مونده! دوباره نگاهم و بهش دوختم و گفتم _یکم دیگه تحمل

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 78

رمان استاد خلافکار پارت 78

  #هانا به وضوح لبخندو روی لب هاش دیدم. اون خیالش راحت شد ولی عذاب وجدان بدی سراغ من اومد. از اینکه مجبور شدم بازم بهش دروغ بگم از خودم متنفر بودم! اما خب چاره ای نداشتم… با اندوه بازدمم رو بیرون فرستادم که صداش طنین انداخت _با اینکه هنوزم به خاطر اون دروغت از دستت عصبانی ام اما دیگه

ادامه مطلب ...