دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت آخر

رمان استاد خلافکار پارت آخر

    کنار هم دراز کشیدیم و اولین خواب سه نفرمون رو تجربه کردیم. چند روزی از اومدن آرمین و هانا به این جا می‌گذشت امیر می گفت کارا رو به راه کرده و توی ترکیه یه خونه برای خودمون گرفته خیلی زود قرار بود که زندگی عالی با هم شروع کنیم یع شروع دوباره یه زندگی جدید و تازه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت106

رمان استاد خلافکار پارت106

  بعد از مدتها یه شب بی نقص پر از لذت پر از عشق با امیر تجربه کرده بودم اولین باری بود که اینطور با میل و خواسته خودم به هم آغوشی باهاش میرفتم اینقدر بهم لذت می داد انقدر بهم عشق می داد حتی با ناراحتی که ازم داشت که من سیراب می شدم از این همه خوشبختی….. این

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 105

رمان استاد خلافکار پارت 105

  سریع پیاده شدم و در سمت امیر و باز کردم دستاشو گرفتم و سعی کرد کنارم بزنه پسم بزنه اما نتونست به خودم جرات دادم خودمو توی بغلش انداختم و محکم بغلش کردم و بهش چسبیدم گفتم تو رو خدا نکن اینطوری میمیرم تو رو خدا نکن اینطوری خواهش می کنم. میخوای برم؟ بخدا میرم دیگه ام جلو چشمت

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 104

رمان استاد خلافکار پارت 104

    نگاهی بین من و آرمین رد و بدل کرد و همراه آرمین از عمارت بیرون رفت. نگاه پر از تنفری به مردی که داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد انداختم با خنده رو به من گفت _ کسی بخواد منو بکشه پایین منم میکشمش پایین اصلا به این شک نکن . تو میخواستی پنهان کنی تا خودتو نجات

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 103

رمان استاد خلافکار پارت 103

  امیر صورتم رو نوازش کرد و گفت _نگران چیزی نباش ملکه من منو که میشناسی اتفاقی برام نمیفته میریم هرجایی که تو بخوای حتی اگه بگی میریم ناف تهران زندگی می کنیم ولی قبل رفتن باید این آشغالای عوضی این نامردا حساب پس بدن… دنیا بی حساب کتاب نیست زندگی من بدتر از دنیاست هر قدمی که بر دارن

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 102

رمان استاد خلافکار پارت 102

  اشکمو از روی صورتم پاک کردم و گفتم شما امیر و نمیشناسی فقط بدی هاش دیدی اما اون آدم خوبیه حداقل برای من… تا من به عادل بگم که دنبال پسرمون بره و بیارتش امیر و از اتاق بیرون آوردن سریع خودمو کنارش رسوندم و دستشو توی دستم گرفتم و گفتم می بینی همه چی داره خوب میشه داری

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 101

رمان استاد خلافکار پارت 101

  کاری می کنم تک تکتون به پای ما بیفتین و بخواین جون تو نو ببخشم اما من تا چشمای تک تک شما رو در نیارم ولکن تون نیستم . از خجالت داشتم آب میشدم آروم گریه میکردم و کت آرمین رو محکم چسبیده بودم که صدای آرمین توی گوشم دوباره زندگی رو بهم برگردون _امیر بیدار شده لیلی…. بهترین

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 100

رمان استاد خلافکار پارت 100

    آرمین که رگ گردنش بیرون زده بود و عصبانیت از صورتش می بارید خواست به سمتش حمله کنه که قبل از اینکه من بتونم جلوشو بگیرم دونفر از مردایی که کنار در ایستاده بودن جلوی آرمین و سد کردن و من خودمو بهش رسوندم و گفتم بیا بریم مهم نیست تا ۱۱ شب انجامش میدم… منو کنار زد

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 99

رمان استاد خلافکار پارت 99

    پسرم رو بیشتر به خودم فشار دادم و گفتم بعدا همه چیز رو براتون توضیح میدم هانا نگران پرسید _تو اینجا توی بیمارستان چیکار می کنی؟ نفسم رو کلافه بیرون دادم و غمگین گفتم امیر اینجاست توی کماست و چند وقته که بیدار نشده هآنا متعجب به من گفت _ وقتی امیر کماس تو چرا اینجایی چرا نیومدی

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 98

رمان استاد خلافکار پارت 98

  شک نداشتم امیر که بیدار بشه و من و اینجا ببینه یا فقط بشنوه خودش سر از تنم جدا میکنه بهش حق میدادم اما الان فقط و فقط جون امیر مهم بود و بس… لباس و که تنم کردم جلوی آینه به خودم نگاهی انداختم باورم نمیشد این منم لیلی که همیشه حد و مرز داشت کاراش هیچ وقت

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 97

رمان استاد خلافکار پارت 97

  با دیدن عادل که داشت از دور به سمتم می‌اومد به طرفش رفتم با نهایت التماس ازش پرسیدم چی شد تونستی کاری بکنی ؟ عصبی بود و ناراحت این از چشما و صورتش کاملا معلوم بود. سکوت کرد بهم خیره موند رو بهش گفتم حرفتو بزن بگو ببینم چی شده خواهش می کنم. کلافه به دیوار تکیه داد و

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 96

رمان استاد خلافکار پارت 96

  دعاکردم تا امیر سالم و سلامت از این اتاق بیاد بیرون که بتونه زندگی که آرزو داشت کنار پسرش من تجربه کنه . امیر ازخیلی چیزا گذشته بود از جونش تا جبران کنم و خدا شاهد همه این چیزا بود و میدونستم اینقدر مهربون هست که داغ جدیدی روی دل من نذاره پسر معصوم و بیگناه منو بی پدر

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 95

رمان استاد خلافکار پارت 95

  اما وقتی جوون از پاهاش رفت روی زمین افتاد و منم باهاش آوار شدم. به خاطر چراغی که بالایی در خونه بود صورتش میتونستم ببینم رنگ پریده و بی جون بود معلوم بود خیلی خون از دست داده روی پیشونیش عرق نشسته بود با دستم عرق پیشونیش رو پاک کردم و گفتم این چه حالیه؟ چه اتفاقی برات افتاده

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 94

رمان استاد خلافکار پارت 94

  پرستار از من پرسید هپدرش کجاست؟ معمولاً پدرا از دیدن اولین بار غذا خوردن بچه هاشون خیلی لذت میبرن. با این حرفش بغضم شکست دوباره شروع کردم به گریه کردن پرستار نمیدونست هیچ مردی اندازه امیر نمیتونه بچه شو دوست داشته باشه نمیتونه اندازه امیرلگاز اولین بار شیر خوردن بچه اس لذت ببره‌.. بیچاره شرمنده کنارم ایستاده بود حتی

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 93

رمان استاد خلافکار پارت 93

  اشکم داشت در می اومد اینقدر احساساتی شده بودم که باورم نمیشد شاید به خاطر دوران حاملگی بود اما دلم براش سوخت دلم براش سوخت که وقتی گفتم از تو متنفر نیستم خوشحال شد خودشو بالاتر کشیده کنارم روی تخت نشست و منو بغل کرد و گفت _ من نمیتونم حتی یه ساعت بدون تو زندگی کنم اگه یه

ادامه مطلب ...