دسته‌بندی: رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 30

رمان تدریس عاشقانه پارت 30

  _این نه اون نه… دختر کم کم داری بیست و شش سالت میشه. تا کی می‌خوای رو همه عیب بذاری و بگی نه؟ بی حوصله گفتم _الان اومدم دانشگاه مامان وقت ندارم.کاری نداری؟ _شب اینا میان دختر دیر نکنی. _آها پس من امشب شیفتم. خدافظ قبل از اینکه حرفی بزنه قطع کردم. دیگه کم کم داشتم کلافه می‌شدم.خیلی دلم

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 29

رمان تدریس عاشقانه پارت 29

  سه سال بعد… جلوی آینه با لبخند پهنی ایستادم. سمیرا به پهلوم زد و گفت _خر کیفی حسابی! سر تکون دادم و گفتم _نباشم؟ خدایی این روپوش سفید بهم نمیاد؟ خندید و گفت _میاد میاد…به منم میاد نه؟ خوشحال سر تکون دادم که گفت _حالا بیا بریم یه مملکت و نجات بدیم! دنبالش از اتاق بیرون رفتم.فاطمه پشت صندلی

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 28

رمان تدریس عاشقانه پارت 28

  از اونجایی که ما بین حرفاشون مدام به من نگاه میکردن متوجه شدم مخاطب همشون منم… خسته از این همه پچ پچ از جام بلند شدم و عصبی گفتم _چه مرگتونه؟ یکی از پسرا سوت زد و گفت _عصبی شد بچه ها… همه زدن زیر خنده. با اخم گفتم _حرفاتونو مستقیم تو روم بزنین چرا مثل بزدلا تو گوش

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 27

رمان تدریس عاشقانه پارت 27

بی توجه به اینکه توی تاکسیم صدامو بردم بالا _مامان چی داری میگی؟ با اجازه ی کی گذاشتی بیان؟ _دختر تو چرا عقل نداری؟تو الان یه زن مطلقه محسوب می‌شی بکارت نداری.میدونی خواستگار واسه تو چه قدر سخت پیدا میشه؟ اگرم کسی در این خونه رو بزن یا یه مرد زن داره یا زن طلاق داده با دو تا بچه…

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 26

رمان تدریس عاشقانه پارت 26

  دستم و زیر چونم زدم و بی حوصله روی کاغذ مشغول کشیدن خطوط فرضی شدم. امروز قرار بود به جای آرمان استاد جایگزین بیاد و من حتی نمی دونستم چه طور میخوام این دو ساعت مزخرف رو بگذرونم. پری وارد کلاس شد و با چشم اطراف رو گشت. با دیدن من به سمتم اومد و کنارم نشست. انگار که

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 25

رمان تدریس عاشقانه پارت 25

جوابم و نداد…از خودم متنفر بودم که باعث این حالش شدم اما گفتن حقیقت برام از مرگ هم سخت تر بود. به آرومی صداش زدم که باز هم جوابی نگرفتم. بدون هیچ حرفی سرش و روی فرمون گذاشته بود… نمیدونم چه قدر گذشت تا این‌که صدای گرفته ش در اومد _برو پایین! لب باز کردم تا حرفی بزنم که سرش

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 24

رمان تدریس عاشقانه پارت 24

بدون هیچ واکنشی خیره نگاهم کرد. اون قدر طولانی که خودم مجبور شدم حرفم و ادامه بدم: _یادته شایان جلوی دانشگاه یه سری حرفا بهت زد؟حقیقت بود. همچنان بهم خیره شده بود اما این بار صورتش رفته رفته قرمز می‌شد. سکوتش حالم و بدتر کرد. _من درگیر یه حماقت بچگانه شدم که… وسط حرفم غرید : _و به دایی و

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 23

رمان تدریس عاشقانه پارت 23

  بدون فکر گفتم _آره می‌دونه. پوزخند زد و گفت _واقعا؟ پس چرا انقدر ترسیدی؟ عصبی هلش دادم و داد زدم _به تو چه هان؟به تو چه؟هیچی و برات توضیح نمی‌دم. با همون ریشخندش گفت _باشه عزیزم ولی اگه عکسای ناجور تو با تمام حقایق گذاشتم کف دست آرمان ازم دلخور نشی. با خشم نگاهش کردم که رفت. ضربه ی

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 22

رمان تدریس عاشقانه پارت 22

  پری هاج و واج به ما نگاه کرد. کم کم چشماش از حرص پر شد و از کلاس زد بیرون. خواستم دنبالش برم که دستم و گرفت. عصبی دستم و کشیدم و گفتم _واسه چی بهش گفتی؟ شاید من نخوام با این سابقه ی درخشانت بفهمه من زنتم. اخم کرد و گفت _چه سابقه ای؟ _تو با خود اینم

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 21

رمان تدریس عاشقانه پارت 21

  * * * * * * در اتاق و باز کردم.نصفه شب بود و شدیدا تشنم شده بود. توی تاریکی چشمم به آرمان افتاد.بیدار بود و بدتر از اون جلوش یه شیشه زهرماری بود. صورتم با انزجار جمع شد. برق و روشن کردم و گفتم _مثلا تو دکتری چرا اینا رو می‌خوری؟ نیم نگاهی بهم انداخت و جوابم و

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 20

رمان تدریس عاشقانه پارت 20

  قبل از اینکه اعتراض کنم دستم و دنبال خودش کشوند. از ترس خشکم زده بود. زده بود به سیم آخر و به اعتراضای بابامم اعتنا نکرد. در حیاط و که باز کرد دستم و از دستش کشیدم و گفتم _باهات نمیام چشم غره ای به سمتم رفت و گفت _روی سگم و بالا نیار سوگل… مستی و به همه

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 19

رمان تدریس عاشقانه پارت 19

* * * * #تدریس_عاشقانه دستم از زیر چونم در رفت و سرم محکم پایین افتاد که پری گفت _تو دیشب نخوابیدی؟ با چشمای خمار سرم و روی میز گذاشتم و همزمان صدای آرمان در اومد _اگه خوابتون میاد تشریف ببرید بیرون! انقدر غرق خوابم بودم که یادم رفت توی کلاسیم و با یاد دیشب غرق خواب گفتم _ولم کن

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 18

رمان تدریس عاشقانه پارت 18

  ماشین و راه انداخت و با سرعت روند.چند دقیقه ی بعد توی پارکینگ خونش پارک کرد. با اخم گفتم _گفتم منو برسون خونه ی خودم نه اینجا. اعتنایی به حرفم نکرد و پیاده شد. در سمت منو باز کرد و دستم و کشید. عصبی گفتم _چته وحشی؟ دستم و دنبال خودش کشوند. از شانسش آسانسور توی همون طبقه بود..

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 17

رمان تدریس عاشقانه پارت 17

  با اخم گفتم _سوار بشم که بیشتر بزنیم؟ نفسش و فوت کرد و گفت _من غلط بکنم.دیشب وقتی اون طوری گفتی از خود بی‌خود شدم بعدشم مثل سگ پشیمون شدم. اصلا برای جبران بزن تو صورتم اگه دلت خنک میشه هر چه قدر دلت میخواد بزن. سری به طرفین تکون دادم که گفت _سوار شو. بیشتر از این لجبازی

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 16

رمان تدریس عاشقانه پارت 16

  انگار برق هزار ولت بهم وصل کردن. بازوهام و گرفت و کامل پرت شدم روش و موهام توی صورتش ریخت. لبش و از لبم جدا کرد و نفس کشداری کشید… خواستم بلند بشم که اجازه نداد.در آغوشم کشید و دستشو دورم حلقه کرد و گفت _به جای اینکه بشینی اونجا منو دید بزنی اینجا بمون که خوابم ببره! چیزی

ادامه مطلب ...