رمان عروسک پارت آخر

رمان عروسک پارت آخر

16 دیدگاه
  مات به سامیار نگاه کردم…منو فروخته بود.. عصبی رو به امیر گفت : – من باهات معامله نکردم…فقط جای اون پیش تو امن تره… به خاطر رفاقتم با اهورا…
رمان عروسک پارت 56

رمان عروسک پارت 56

2 دیدگاه
براش نوشتم : – امشب دیر نیست؟ نگاهی بهم کرد و بعد به انگشترم… با دست اشاره ای بهش زد که سری تکون دادم مصمم نگاهم کرد که سریع نوشتم…
رمان عروسک پارت 55

رمان عروسک پارت 55

4 دیدگاه
  خندید و به خودش اشاره کرد. گیج نگاهش کردم که نوشت : – من که طرف توام! لبخندی زدم و نوشتم : – نه که برات سودی هم نداره!…
رمان عروسک پارت 54

رمان عروسک پارت 54

2 دیدگاه
  قدردان نگاهش کردم که به سمت اشپزخونه رفت. – شام میخوری؟ بسته ها رو تو کیفم جا دادم و گفتم : – باید برم تا متوجه نشدن. هرچی بیشتر…
رمان عروسک پارت 53

رمان عروسک پارت 53

4 دیدگاه
شهریار عین ادمای مست خندید و گفت : – عاشق تهدیداتم! اینکه دهن پر میکنی و تهش… سر بالا داد و نچی کرد – تهش هیچ کاری نمیکنی ! میدونی…
رمان عروسک پارت 52

رمان عروسک پارت 52

3 دیدگاه
  مات بهش نگاه کردم.. اون چی گفته بود؟! بدون حضور تیمسار؟ – تیمسار برای میترا یعتی یه قتل که دیر یا زود رخ میده یعنی یه خون که بالاخره…
رمان عروسک پارت 51

رمان عروسک پارت 51

1 دیدگاه
  باید میگفتم اره؟! یا میگفتم نه؟! اصلاً خوشبختی چی بود! چی رو میشد خوشبختی، معنا کرد! اینکه صبح با خستگی و کسلی بری سر میز صبحونه بعد کسی باشه…
رمان عروسک پارت 50

رمان عروسک پارت 50

بدون دیدگاه
  ناراحت نگاهش کردم چرا همچین فکری می کرد؟! کی گفته بود که ازش متنفرم؟! مگه اصلاً میشد آدم از هم خونِ خودش… از برادر خودش…از کسی که باهاش نه…
رمان عروسک پارت 49

رمان عروسک پارت 49

بدون دیدگاه
  از راه پله بالا رفتم و به سمت اتاقن دویدم در رو باز کردم و خودم رو داخل پرت کردم در رو بستم و بهش تکیه دادم نفس نفس…
رمان عروسک پارت 48

رمان عروسک پارت 48

6 دیدگاه
  – تو…تو برادر شهریاری؟! اهورا با ارامش سر تکون داد و گفت : – من برادر امیرم! – امیر یا شهریار…جفتشون.. – دهنتو نبندی رفیق…میبندمش. واسه کسی که بیست…
رمان عروسک پارت 48

رمان عروسک پارت 47

3 دیدگاه
  – داری امپر میچسبونیا حواست هست که چی میگی؟ که چیو راجع به کی میگی؟ – حواسم هست داداش من…حواسم هست… حواس شما بود؟ حواس شما بود دارین چیکار…
رمان عروسک پارت 46

رمان عروسک پارت 46

6 دیدگاه
  – اگه میتونستم پیداش کنم هیچوقت از خودتون نمیپرسیدم – چیزی که نمیتونی پیداش کنی رو چطور بهش رسیدی؟ چیزی که خودت نمیتونی دست بهش پیدا کنی چطور به…
رمان عروسک پارت 45

رمان عروسک پارت 45

4 دیدگاه
سرم سریع به سمت میترا برگشت و وقتی صورت تو هم رفته از دردش رو دیدم بازوش رو محکم گرفتم و فنجون رو پایین گذاشتم نگران نگاهش کردم و پرسیدم…
رمان عروسک پارت 44

رمان عروسک پارت 44

8 دیدگاه
  باید ازش میپرسیدم که بسته به آدمش یعنی چی! که موقعیتش یعنی چی! اما با رسیدن اهورا حرفی نزدم. بلافاصله بعد اهورا گارسون به همراه میز حاوی سفارش های…
رمان عروسک پارت 43

رمان عروسک پارت 43

2 دیدگاه
  شهریار پر از حرص و آز به اهورا نگاه کرد و دندون رو هم سابید اما اهورا تو همون حالت نیم نگاهی به من کرد و بعد یقه شهریار…