رمان تارگت

رمان تارگت پارت 447 3.5 (6)

4 دیدگاه
      و حالا.. سعی داشتم با تکرار دوباره و چند باره اش توی ذهنم.. به اطمینان واقعی بودنش برسم! به جرات می تونم بگم تاثیر اون چشم بندی که میران رو چشمام گذاشت.. انقدر عمیق بود.. که جز یکی دو بار.. اونم به شکل خیلی مختصر و جزیی..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 446 3 (6)

4 دیدگاه
      ××××× تا چند ثانیه.. بدون هیچ حرکتی فقط به مسیر رفتنش خیره بودم و هیچ کاری ازم برنمی اومد.. دختره موذی با چند تا جمله زیر و بم من و به هم ریخت و گذاشت رفت!     حالا من چه عکس العملی باید نشون می دادم؟!…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 445 4 (4)

11 دیدگاه
          مجبورم می کرد برگردم خونه و.. یه چیز دیگه بپوشم! * همزمان با خاموش کردن شعله گاز.. صدای باز شدن در حموم و شنیدم و حین خالی کردن محتویات قهوه جوش توی دو تا فنجون گفتم: – بیا یه قهوه بخور.. بعد برو لباس بپوش!…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 444 4 (4)

13 دیدگاه
        نیم ساعت بعدش دم در خونه ام بود.. با قیافه نگران و رنگ پریده.. از مشکلم خبر داشت ولی هیچ وقت ندیده بودم که انقدر این مسئله رو برای خودش بزرگ کنه و روش حساس بشه.. کلی طول کشید تا راضیش کردم حالم خوبه و مشکلی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 443 3.7 (3)

4 دیدگاه
        – اون جوری نگاه نکن.. همین جوریشم کلی عذاب وجدان دارم که به خاطر من رفتی و اونا رو تو نگرانی ول کردی.. هرچی بیشتر این قضیه رو کش بدی عذاب وجدان منم بیشتر می شه! یهو عصبی شد و حین بیرون رفتن از آشپزخونه گفت:…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 442 4.2 (5)

6 دیدگاه
      …فقط خواستم بدونید.. رازداریتون ممکنه باعث اتفاقات غیر قابل جبرانی بشه.. اگرم که می دونید و آگاهانه دارید این کار و می کنید.. دیگه حرفی برای گفتن ندارم.. ولی خواهش می کنم.. بدون این که یک کلمه از این حرفا رو به میران بزنید.. فقط خودتون بشینید…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 441 4.2 (5)

7 دیدگاه
      هیجده روز از روزی که فهمیدم رفته و بیست و پنج روز از آخرین دیدارمون می گذشت و هنوز کوچکترین خبری ازش نشده بود.. منم این روزا هرکاری که به ذهنم می رسید برای منحرف کردن فکرم انجام می دادم.. از همراهی با آفرین تو خریدهای تموم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 440 4.2 (5)

7 دیدگاه
      از همین جا می شد فهمید که این آدم.. هیچ وقت نتونست جایگاه محکمی توی قلبم ایجاد کنه و انگار من از همون اول که بعد از سال ها اومد سراغم و حرف از شریک شدن و انتقام زد.. فهمیده بودم که نباید ازش انتظار زیادی به…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 439 3.6 (5)

6 دیدگاه
        نخواد.. طبق گفته عمه اش.. با یه پیام علت رفتنش و توضیح بده! ..تو از من چی رو می گیری.. ..همین حسی که بخشیدی.. ..چه فردایی تو رویاته.. ..که امروز اون و فهمیدی.. ..من از تو چی رو می گیرم.. ..که تن می دی به تبعیدم..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 438 3.7 (6)

8 دیدگاه
        – هفته پیش.. حس کردم که با حرفام رنجوندمت.. هرچند که گفتی این جوری نیست ولی.. وقتی داشتی می رفتی حالت خوب نبود.. الآن بهتری؟ آروم خندید و گفت: – دختر خوب اگه هفته پیش به نظرت حالم خوب نبود.. باید همون هفته پیش حالم و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 437 3.7 (3)

2 دیدگاه
      – من ربطش نمی دم.. اتفاقاا تو داری ربطش می دی. چون اگه فقط یه غریبه بودم که کارمندت شده.. نمی تونستی انقدر سر هر چیزی بهم زور بگی و وادارم کنی جایی برم و حرفی بزنم که دوست ندارم.. ولی رو حساب این که فامیلمی.. انتظار…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 436 5 (3)

13 دیدگاه
      ولی کوروش.. انقدر من و پست فطرت می دونست که خیال می کرد برای به دست آوردن درین.. حاضرم حتی شرفم و زیر پا بذارم و از همچین راهی وارد بشم. یه جوری با اطمینان اومده بود که شک نداشت با دست پر برمی گرده می تونه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 435 4 (4)

5 دیدگاه
        باهاش دست به یقه نشه این جوری راضیش کردم که زودتر بره.. الآنم اصلا لزومی نداشت درباره جوابم ازم بپرسی.. چون جفتمون می دونیم چی قراره بهش بگم.. راه افتادم سمت مبل های هال و تن خسته ام و انداختم روش و سرم و به پشتی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 434 4 (4)

3 دیدگاه
        دستام مشت شد و نفسم تو سینه گیر کرد.. درباره این مسئله.. باید خیلی جدی با امیرعلی حرف می زدم.. چون فکر کردن بهش اعصاب خودمم به هم می ریخت.. ولی پیش میران چیزی به روم نیاوردم و گفتم: – مطمئناا دلیلش اون قراری بود که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 433 4.2 (5)

6 دیدگاه
      – ولی اگه همه حرفات و امروز بزنی و بهم بگی که بعد از همه اون اتفاقا.. دلیل این دیدارهای پشت سر هم چیه.. فکر نمی کنم دیگه لزومی داشته باشه همدیگه رو ببینیم! میران یه کم خیره خیره به چشمام زل زد و بعد سرش و…