رمان تاوان دل Archives - صفحه 5 از 6 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 25

  ارش نگاهش رو گرفت و سمت سمانه دوخت…لبخندی زد و گفت : اومدم ببینم کمک نمی خواین عمه جان!!؟؟ سمانه لبخندی زد.. -نه پسرم بشین برات چایی بریزم حالا که اومدی سراغ عمه.. ارش خندید توی دلم گفتم چقدر خوشگل می خنده.. همینطور محو نگاهش بودم که نگاهش رو زوم کرد روی من.. هل کردم سریع نگاهم رو ازش

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 24

  با دیدن سمانه همه چیز یادم اومد اون کتک زدنا.. وحشی بازی های خان قلبم فشرده شد.. خودم رو‌کشیدم جلو درد طاقت فرسا بود اما نگران سمیه بودم.. بزور دستم رو بلند کردم وتکونی بهش دادم.. -سمانه سمانه.. با صدای من اروم چشم هاش رو باز کرد خیره شد به من.. صورتش جمع شد ناله ای سر داد اشک

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 23

  -چون دیوانه اس بابا دیوانه.. یه دیوانه پر از ازار.. مامان نگاهی به بابا کرد.. -بنویس عوض این کارا به حرف نکش این دختره رو.. بابا غری زیر لب زد و باشه ای گفت خلاصه سه تایی افتاده بودیم به جون خودکار و دفتر و تندتند می نوشتیم.. تا ساعت چهار صبح بکوب نشستیم.. دستم فلاج شد اخرین کلمه

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 22

  حدسم درست بود بابا داشت عمه سمانه رو میزد در واقع عمه سمانه خودش رو سپر یکی دیگه کرده بود.. قلبم داشت می اومد توی دهنم.. بابا انگار قصد جونش رو کرده بود رفتم جلو دستم رو بلند کردم ولب زدم : -بابا داری چکار میکنی!؟ بابا از صدای من از زدن دست برداشت و نگاهی بهم انداخت با

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 21

  -چی!!؟ نگاه خونسردی بهم کرد و گفت : -می خوام بیام ایران منم مرخصی میگیرم تنهایی درس خوندن اینجا حال نمیده. منو تو باهم اومدیم اینجا باهم از اینجا می ریم.. تعجب زده گفتم : -الاغ من کار دارم باید برم تو چکار داری دقیقا!؟ منو پس زد و رفت سمت کمدش.. چمدون رو هم بیرون اورد و نگاهی

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 20

  رفتم سمت در بزور کفش هام رو پام کردم و پله ها رو بزور پایین اومدم هر قدم که بر می داشتم درد بدی توی پاهام حس می کردم دندونام رو‌روی هم فشار دادم.. همینطور داشتم می رفتم که صدای زنی شنیدم.. -صبر کن پسر.. از حرکت ایستادم برگشتم نگاهی به زن روبه روم انداختم تقریبا همین مامان و

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 19

  -… بابا صدای دادم رو شنید فهمید که زمانش رسیده.. تا گوهر رو خبر کرد و اومد مردم و‌زنده شدم.. به هر سختی بود دوقلو ها رو بدنیا اوردم..هم دختر هم پسر چی بهتر از این!؟. نمی دونی چه حس شیرینه مادر شدن وقتی حامد اومد دیگه دوقلوها بدنیا اومده.. خوشحال بود.. خیلی هم خوشحال شد برای تشکر از

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 18

  ستاره بزور گلوش رو صاف کرد از حرف خان سر در نمی اورد.. -یعنی چی نگران هستی!!؟ خان سیگار رو توی جا سیگاری فشار داد با اخم.. دندوناش رو روی هم سایید.. -میگم اصلا نگران اونگ شدی زن!!؟ اصلا برات مهمه که دیر کرده!؟؟ ستاره اخم غلیظی کرد و با تشر جواب داد -معلومه که نگرانشم پسرمه خان.. از

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 17

  -باادب باش پسر پسر کی هستی که این همه بی ادب و‌ شری!!! ببین بااین بنده خدا چکار کردی.. قصد داشتی بکشیش پس جون توی عصبانیت باید خودت رو کنترل کنی.. درسته جوونی و قدرت و زور داری ولی حق نداری به بقیه زور بگی این کارتم به خان روستا میگم ‌‌ حتما از اشنا های خانی که این

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 16

  با نفسی حرصی رفتم سمت هتل از طرف دانشگاه اومده بودیم یه سفر چند روزه.. سفر که نه بیشتر شبیه امتحان جنسی بود همه بغل هم ولو بودن.. شب ها هم که از کنار اتاق ها صدای اه و‌ناله زن ‌‌مرد به گوش ادم می رسید حالش رو بد می کرد.. منم توی همین دسته بودم البته حمیدرضا هم

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 15

  -ارش!؟نه تو این کار رو نمیکنی ارش تنها کسیه که ربطی به‌این قضیه نداره.. بچم داره درس میخونه اصلا یه درصد از کار های اونگ خبر نداره.. ارش!!؟ ارش دیگه کی بود!!؟ یکی مثل اونگ یا یکی بدتر از اون!؟ انگار ستاره این ارش رو بیشتر از اون اونگ لعنتی دوست داشت حالم داشت بد میشد ‌. کاش سمانه

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 14

  یادم نمی اومد.. بازم عدسه ای زدم.. -چی شدم مامان!!؟تموم بدنم درد میکنه.. بگو چی شده از زیر پتو اومدم بیرون نگاه خماری به مامان انداختم و گفتم : -مامان.. -یامان گندم.. یامان که همیشه دردسر درست میکنی دختره ی احمق.. نفسم رو دادم بیرون نمی دونستم مامان از چی حرف می زد.. خواستم سوال بعدی رو بپرسم که

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 13

  دستی به بازوی نریمان زد نریمان واکنش شدیدی نشون داد و بازوش رو از دست مادرش بیرون کشید با بغض گفت : -دارم میرم سراغ زنم.. می خوام برم دنبالش دندم نرم پولش رو‌میدم‌ ولی زنم رو میرم میارم.. ملیحه اخم شدیدی کرد.. -دنبال شری!؟؟ اون دختر الان زن مردمه.. نریمان از شنیدن این حرف خشم تموم وجودش روگرفت‌

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 12

  -نه اون قرار بود.. نتونستم ادامه بدم سمانه نگاهی بهم انداخت.. -اون چی گندم!!؟ لبم رو گازی گرفتم یاداوری گذشته خیلی برام سنگین بود.. خیلی برام دردناک بود.. سخت بود که حرف بزنم اما اگه هیچی نمی گفتم از درد خفه میشدم باید یه حرفی چیزی می زدم.. -قرار بود حاج اصغر خطبه ی عقد منو نریمان رو بخونه

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 11

  با بغض و‌دلی غمگین دسته ی چمدون رو گرفت و داخل خونه اورد.. دلش گرفته بود.. دلش کسی رو می خواست که کنارش بشینه و درد و دل کنه.. اشک روی گونه هاش روون شد خسته شده بود از این همه اشک دلش حرف می خواست.. حرف با گندمکش.‌ اخ قدر گندم رو ندونست چه زود خدا گندم رو

ادامه مطلب ...