رمان تاوان دل پارت 8510 ماه پیش3 دیدگاه مامان زهره نگاه چپ چپی بهم کرد و گفت : چرا این کارا رو انجام می دی!؟ با این پسره بدبخت درست رفتار کن.. این همه دوستت…
رمان تاوان دل پارت 8411 ماه پیشبدون دیدگاه بابا با یادآوری گذشته اخم پرنگ کرد و خودشو جلو کشیده.. _اسم اون عوضی رو نیار کاری نداره که دیپلم گرفتن فقط باید دوباره سال چهارم ر…
رمان تاوان دل پارت 8312 ماه پیش1 دیدگاه بابا با یادآوری گذشته اخم پرنگ کرد و خودشو جلو کشیده.. _اسم اون عوضی رو نیار کاری نداره که دیپلم گرفتن فقط باید دوباره سال چهارم ر…
رمان تاوان دل پارت 821 سال پیش1 دیدگاه جمشید بی حوصله چشم هاش روتوی حلقه چرخوند و از جاش بلند شد و بعد اروم شروع کرد به حرکت کردن.. حوصله نداشت می خواست ذهنی…
رمان تاوان دل پارت 811 سال پیشبدون دیدگاه جمشید نگاه عمیقی به سارا کرد انگشتش رو نوازش بار روی پوست صورت سارا کشید.. سارا کمی خودش رو جمع کرد خودم رو کشیدم جلو با اخم…
رمان تاوان دل پارت 801 سال پیش2 دیدگاه _برای چی دخترم اینو می گی تو که کاری نکردی اروم خندیدم : بگو می بخشی یانه.. خودش رو کشید جلو و پیشونیم رو بوسید :اره گل…
رمان تاوان دل پارت 791 سال پیش2 دیدگاه بالا سر قبر الینا وایسادم دومین نفری که برام عزیز بود توی این قبرستون خاک شده بود باورم نمیشد اشک از چشم هام شروع کرد به اومدن… کنار خاک…
رمان تاوان دل پارت 781 سال پیش4 دیدگاه _چون نمی تونن درست نفس بکشن بابا دپرس شد _خوشحال شدم نوه دار شدم ها زدم روی شونه اش و گفتم : نوه دار شدی بابا فقط باید صبر…
رمان تاوان دل پارت 771 سال پیشبدون دیدگاه چشم هام رو گذاشتم روی هم دیگه و باشه ای گفتم مامان لبخندی زد دستی به پشت کمرم گذاشت و منو به جلو روند.. _برو پسرم عروست رو حجله…
رمان تاوان دل پارت 761 سال پیش5 دیدگاه نگاه اونگ سمتم کشیده شد اول تعجب کرد بعد چهار روز دست از اون قهر کردن برداشتم تک ابرویی بالا انداخت و گفت: اشتی کردی ؟؟ مامان ستاره تعجب…
رمان تاوان دل پارت 751 سال پیشبدون دیدگاه خندید با ناباوری بهم نگاه کرد _ گفتم آره دوست دارم و باهات ازدواج می کنم.. منم دنبال همین بودم که بهت بگم دوست دارم.. ولی خجالت نمی گذشت…
رمان تاوان دل پارت 741 سال پیش6 دیدگاه داشتم با چهار تا عکس حرف می زدم!؟ حتما دیوونه شده بودم!؟ لبام روبه حالت خنده کش دادم.. _دیوونه شدم نبود شما منو دیوونه کرده حالا هم واقعا دارم…
رمان تاوان دل پارت 731 سال پیشبدون دیدگاه ستاره خانم منو که دید چنگی به گونهاش زد و گفت : خدا مرگم بده دختر چرا اینجوری شدی رنگ رو نداری چی شده!؟ لبخند زوری زدم حتی بی…
رمان تاوان دل پارت 721 سال پیش4 دیدگاه _نگران خودش هستم داره خودش رو نابود می کنه عمه داره خودش رو نابود می کنه وقتی یکی دوسش نداره چرا اون خودش رو دوست داشته باشه!؟ چراااا!؟ اون…
رمان تاوان دل پارت 711 سال پیشبدون دیدگاه راست می گفت من می ترسیدم من دوسش داشتم ولی از این حس هم می ترسیدم.. نباید دیگه بهش امون می دادم یبار بهم زد حال زده بود دیگه…