دسته‌بندی: رمان خدمتکار عمارت درد

“خدمتکار عمارت درد” پارت 29

    بعد اینکه کوروش رفت تند رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم خودمو تو آینه دیدم هیچ فرقی با پلنگ صورتی نداشتم   میخواستم بفهمم چرا کوروش اینقدر خونسرد شده هیچی نمیگه چرا میخواست باهام حرف بزنه   تو مسیر اتاق کوروش بودم با خودم میگفت دلم واسه دیواری اینجام تنگ میشه   یه نفس عمیق کشیدم در زدم

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 28

  آنا پشت به من بود   + آنا جونم؟!   روشو برگردوند آخی آنا گریه کرده بود   آنا: جون آنا   + میدونم خبر داری دارم میرم میخوام یه خدافزی کوچولو کنم میدونی که برا همیشه نمیرم نبینم مثل سارا همه جا رو آبیاری کنی هی زرت و زرت اشک بریزی   اومد بغلم کرد هی رو سرم

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 27

  تو فکر بودم که در محکم باز شد از جا پریدم   + چته رَم کردی درو شکوندی   سارا بود تند تند نفس می‌زد خیلی پریشون بود   سارا: داری میری و منو تنها میزاری؟! آخه خودت نمیدونی نمیگی با خودت من این دخترو کوجا ول کنم برم   دیگه گریه اش گرفته بود همین طور گریه میکرد

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 26

    فرداشب وقت پرواز داشتم یه حس عجیب و غریب داشتم هم دلم میخواست برم هم دلم نمیخواستم برم   انگار بین یه دو راهی گیر کردم من الان چیکار…   اوفففف خدایا تو کمکم کن من دیگه عقلم نمیکشه   چمدون ببندم نبندم   از اتاقم نمیتونم برم بیرون انگار فیونا شدم تو قلعه گیر کردم کورشم همون

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 25

    ” کوروش”   رفتم تو اتاقم هر چی بود شکوندم حرصمو سر وسایل خونه در اوردم   خدایا اون دختر چشه با اون مارال قبل خیلی فرق کرده   دیشب فیلمای دوربین مدار بسته رو چک کردم   مارال تو بغل فرهاد بود شالش رو شونه هاش بود من فقط یه بار بغلش کردم اونم تو بغلم فین

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 24

    کوروش: پاشو دیشب زیادی خوش گذشته نمیخوای پرنسس بیدار شی؟!   یا خدا دیشب چیشد منو کی آورد تو اتاق   چشام تار میدید با دستام مالیدمشون چهره کوروش واضح دیدم   چرا گوشه لبش پاره شده خونیه جای زخمه   کوروش: به به پرنسس بیدار شدی؟! صبح تون بخیر   خدایا چیشده دیشب؟! کو فرهاد وای نکنه

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 23

  + فرهاد بریم دیگه دیر شد خیلی نشستیم فکر کردیم نه؟!   فرهاد: نه دیگه بزار تازه جووونه زده زیر پام تا سبز نشه نمیتونم بیام   + کو ببینمش؟!   فرهاد: پاشو ببینم بچه پرو   +میگم این میلو عجب چیزیه خوبه گرفتمش   فرهاد: مال خودمه تو گرفتیتش؟!مطمئنی تو گرفتی؟   + حالا تو گرفتی دستتم درد

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 22

  +خوب باید نگاه سه تا رو به هدف بزنی میتونی؟!   فرهاد: اصن تو خودت چرا نمیزنی؟!   + وقتی یه لیدی باهاته یه مرد جنتلمن باید بقیه کارا انجام بده موسیو   فرهاد: اوه مای گاد بیا برو بچه داری بازی میدی   دیگه فرهاد تفنگ به دست شد و منم مثل این تماشا چیا تشویقش میکردم  

ادامه مطلب ...

“خدمتکاد عمارت درد” پارت 21

    امکان نداره مگه میشه مامانم… وای خدا اینجا چه خبره؟!   فرهاد: دیدی؟! اصن کپی مامانمی   + آره خیلی… ولی چیزه میگم مامانت الان کوجاست؟!   فرهاد: آلمان   + چی؟!   فرهاد: مامان و بابام پیش من می‌مونن رزا پیش عمه ریحانه ام میمونه   اینجا یه چیزی خیلی عجیبه من مامانمو تو تصادف…   +

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 20

  چه جو متشنجی بود… هیچکی حرفم نمیزد   این کوروشم نگفت آخر ما رو کجا میبره…   از خدا میخوام فقط فاز کوروش مشخص بشه والا منم آدم هر روز یه مود جدیده   تو حال و هوای خودم بودم که با حرف کوروش جا خوردم   کوروش: فرهاد و رزام میاد…   خدایا خودت ببین بنده ات هر

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 19

  فکر کنم مانتوم کوتاهه یکم ولی خوبه زیاد تو چشم نیست نگاه مانتوم میکردم هی خودمو تو آیینه نگاه میکردم   همه پایین بودن تو حیاط   موهامو باز گذاشتم دیگه نبستمش   یکم رژ و ضد آفتاب زدم فقط همینارو داشتم   نه به مرده بودن امروزم نه به امشب بیرون رفتنم   خندم گرفته بود خدایی چنتا

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 18

    داشتیم آماده بازی می‌شدیم که سارا بلند داد زد   سارا: اولک   الهام: دومک   + اوها چه خبره بابا بزار شروع شه   کوروش: سومک   + آقا دیگه شما نه‌.‌..   کوروش: تو بازی دیگه آقا نیستم اسم دارم مارال   اینارو دیگه جدی جو بازی گرفتن   سارا: با ز رییی   همه درگیر

ادامه مطلب ...

” خدمتکار عمارت درد” پارت 17

  سه تایی شاخ در آورد بودیم کوروش میخواست باهامون بازی کنه…   کوروش: چرا خشک تون زده چیز عجیبی ازتون خواستم؟!   سارا پیش قدم شد حرف بزنه   سارا: نه آقا ولی شما   کوروش: ولی شما چی سارا؟! اگه دفتر و اینا ندارین من خودم برم بیارم   سارا: نه آقا داریم الان من میرم میارم الهام

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 16

  بلند شدمو خودمو تو آیینه دیدم واو صورتم چه افتضاح شده رفتم حموم..‌. خیلی سبک شدم دیگه لباس پوشیدم اومدم پایین‌…   صدای خنده های سارا عمارت بر داشته بود رفتم تو آشپز خونه آنا رو بغل کردم   + سلام بر آنا بانو   آنا: خوبی مادر؟! تو بیمارستان اومدم بهت سر زدم خواب بودی…   + خوبم

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 15

    بعد از چند ساعت از بیمارستان مرخصم کردن…   تو این چند ساعت کوروش حتی نیومد ببینه حالم خوبه یا نه؟!   کوروش از کافر بدتره خدا لعنتش کنه منو به فرهاد فروخت… خدا کنه اون شرکت رو سرش خراب شه…   تند تند با دستم محکم پیشونیمو پاک میکردم حالا میاد واسه من بوسش میکنه‌… این بشر

ادامه مطلب ...