“خدمتکار عمارت درد” پارت آخر

39 دیدگاه
    وقتی مارال انتقال دادن دکتر بعد معاینه اش گفت هنوز نمیتونه چیز ثابتی بگه… نمیتونستم به نبودن مارال فکر کنم هر لحظه بیشتر نگران میشدم اصن فرهاد برام…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 73

5 دیدگاه
    کوروش”   بعد تیر خوردن مارال تو عالم برزخ بودم نه میتونستم کاری کنم نه کاری از دستم  بر میومد   نمیخواستم ماهان بفهمه من خواهرشو دوست دارم…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 72

12 دیدگاه
    داشتم از کسی کمک میخواستم که یه بارم صداش نزدم ازش هیچ وقت کمک نخواستم چقدر من آدم بدی ام بهش نیاز پیدا کردم دارم صداش میزنم دلمو…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 70

12 دیدگاه
    ماهان: فرهاد ،مارال جایی با تو نمیاد   فرهاد چند قدم  اومد جلو   فرهاد: مارال خودش اگه میخواد آسیبی به کسی نرسه   + ماهان تورو خدا…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 69

10 دیدگاه
    فرهاد: پسرخاله بیا جلو فقط 5 دقیقه وقت داری با خواهرت خدافزی کنی   میخواستم برم سمتش که فرهاد دستمو کشید   + وایسا عزیزم کجا بایر اول…

خدمتکار عمارت درد 66

2 دیدگاه
    فرهاد: من هنوز مارالو دوست دارم   متین: مگه نگفتی ردت کرده پسر تو همه چیزت اوکیه افتادی دنبال دختری که اصن نمیخوادت میتونی رو هر دختری دست…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 63

19 دیدگاه
    دانیال: اینا دیگه چین؟!   کوروش جلوتر اومد دو پاکتارو گذاشت رو تخت رو به دانیال کرد   کوروش: نمیشد با لباسای مهمونی بره براش یه چند دست…

” خدمتکار عمارت درد ” پارت 61

1 دیدگاه
    همین طور داشتم با لباسم بازی می کردم   کوروش: خوب نمیخوای بگی این پسر کی بود که اینقدر نگرانت بود   + بنظرت کی میتونه باشه؟! کوروش:…

“خدمتکار عمارت درد” پارت 60

6 دیدگاه
  بین یه دو راهی مونده بودم که برم یا نه …   میخواستم بگردم ببینمش ولی عقلم اجازه نمیداد میگفت برو   چند قدم برداشتم که باز صداشو شنیدم…