رمان عشق صوری پارت آخر

43 دیدگاه
      بهتره که مستقل زندگی کنم…برای خودم بهتره. چون خودم میخوام…چون این اون چیزیه که دلم میخواد واسم اتفاق بیفته….مستقل شدن برای کسی با شرایط من ضروریه. و…

رمان عشق صوری پارت 271

13 دیدگاه
    -من اونو پیدا نکردم.اون منو پیدا کرد…   شهره با نگاه هاش بهم میفهموند حاضره همینجا منو خفه کنه و بکشه آخه از چشمهاش خشم و نفرت میبارید.…

رمان عشق صوری پارت 270

4 دیدگاه
    “فقط خودم میتونم خودمو از این جهنم نجات بدم..فقط خودم نجات دهنده خودمم… نجات دهنده من نه دیگرون”   صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم. زودتر از…

رمان عشق صوری پارت 269

5 دیدگاه
  با گفتن یه آهان که نشون از متوجه شدنم میداد سرم رو تکون دادم و بعد هم پرسیدم: -تو هم میری !؟ شوخ طبعانه گفت: -اگه تو بخوای تا…

رمان عشق صوری پارت 268

2 دیدگاه
    سمت من کج کرد. منم به سمتش رفتم و بعد همدیگرو درآغوش گسیدیم. محکم بغلم کرد و گفت: -شیداااا….نمیدونی چقدر خوشحالم که اومدی! چشمهامو بستم و دستشمو پشت…

رمان عشق صوری پارت 267

8 دیدگاه
  کلافه و خسته ازش فاصله گرفتم و سمت آینه رفتم. انگشتهام از شدت خشم می لرزیدن و قلبم تند تند میزد. پیرم کرد این مرد. پیرم کرد با رفتارها…

رمان عشق صوری پارت 266

4 دیدگاه
    با وجود اون موهای مزاحم نم دارم، سرش رو برد تو گلوم و زبونشو روی پوست گردنم کشید. قلقاکم شد واسه همین شونه هام رو جمع کردم و…

رمان عشق صوری پارت 265

7 دیدگاه
        گوشی رو از لای انگشتهاش بیرون کشیدم و با نشون دادن یکی از مدلها گفتم:     -ولی تو نگران نباش.ببین…من یه میکاپ ساده انتخاب کردم.من…

رمان عشق صوری پارت 264

3 دیدگاه
          وقتی از حمام اومدم بیرون اون همچنان ولو بود رو تخت درحالی که پاهاش روی زمین بودن و کفشهاش به پاش! حاضر بودم شرط ببندم…

رمان عشق صوری پارت 263

9 دیدگاه
        چون پرده ی پلاستیکی رو از داخل نکشیده بودم وقتی داشتم دوش میگرفتم کاملا در معرض دیدش بودم. چشمهاش رو وا کرد. دستهاش رو گذاشت زیر…

رمان عشق صوری پارت 262

6 دیدگاه
      بیشتر وسایلم رو خودش برداشت و به دنبالم اومد. مامان که امشب به جای شنیدن حرفهای خوب کلی تیکه ازش شنیده بودم باز شکل و شمایل یه…

رمان عشق صوری پارت 261

1 دیدگاه
    تااینو گفتم سرش رو با افسوس و تاسف به حالم تکون داد. یه پوزخند صدا دار زد و بعد هم سرش رو آورد جلو و گفت:    …

رمان عشق صوری پارت 260

13 دیدگاه
    در جعبه ی سفید رنگ تور رو که یه پاپیون طلایی خوشگل روش بود رو وا کردم و جعبه ی سفید رنگ رو به سمت مامان گرفتم و…

رمان عشق صوری پارت 259

8 دیدگاه
    صدای فروشنده از پشت در گند زد به همچی. یا شاید بهتر بود بگم مارو به خودمون آورد. مایی که از مکان نامناسب قصد انجام کارای خاکبرسری داشتیم!…

رمان عشق صوری پارت 258

15 دیدگاه
    با بی طاقتی  تور رو داد بالا. میدونستم انجام همچین کاری تو همچین مکانی شرم آوره و خجالت باره اما کی میتونست شهرام رو از انجام کاری که…