رمان نغمه دل پارت سوم
طی یه تصمیم یهویی گفتم: من میخرمش همه ساکت شدن حتی مائده هم دست از گریه برداشت _چی داری میگی؟ _گفتم میخرمش هرچقدر که باشه مرد پقی زد زیر خنده و اخماشو کشید تو هم : چی داری میگی؟ جونت اضافه کرده؟ با اخمای در هم و جدیت کامل گفتم: بیاین معامله کنیم کشوندمش تو باغ و اروم حرف زدیم