رمان نغمه دل پارت اخر29 تیر در 6:10 pm31 دیدگاه (محمد علی) به فکر یه خونه جدید بودم دلم نمیخاست زنم و بچهام تو خونه ای زندگی کنن که یه عالمه خاطرات بد توش هست به رضا گفته…
رمان نغمه دل پارت 4619 تیر در 9:49 pm9 دیدگاه تو حالت خواب و بیداری بودم که احساس کردم سایه یکی روم افتاده چشمامو باز کردم یه ادم دیدم ترسیده و با سرعت عملی که از من به…
زمان نغمه دل پارت 4517 تیر در 6:42 pm21 دیدگاه دکتر خودش با دکتر قلبش رفته بودن تو اتاق زمان انگار ایستاده بود (راوی) دکترا دورشو گرفته بودن و تمام سعیشونو میکردن تا هر سه جان سالم به…
رمان نغمه دل پارت 4412 تیر در 9:58 pm10 دیدگاه (حال) یک هفته بعد…. دیگه کم کم موقع فارق شدنم بود و نمیتونستم تکون بخورم با هر لگد بچها قلبم هم محکم تو سینه م میکوبید و ترسم…
رمان نغمه دل پارت4310 تیر در 9:47 pm14 دیدگاه فلش بک گریه میکردم و میگفتم دستگاهارو نکشید رضا منو بغل گرفت و داشت میکشیدم بیرون از اتاق که پرستار داد کشید _دکتررر دکتررر ضربانش برگشت دکترا هراسون…
رمان نغمه دل پارت427 تیر در 10:23 pm12 دیدگاه وارد خونه شدم که بی بی نگران گفت: _مادر خوبیت نداره بدون نشون جایی برین محله کوچیکه مردم هزار تا حرف در میارن شال رو از سرم در…
رمان نغمه دل پارت 415 تیر در 2:47 pm26 دیدگاه پول ماشینو حساب کردم و وارد کافه شدم که دیدم رضا اولین میز نشسته نشستم سر میز و بعد اومدن گارسون سر حرفو باز کرد _راستش میخاستم یه…
رمان نغمه دل پارت ۴۰29 خرداد در 2:54 pm85 دیدگاه (مائده) خسته شدم بودم و عین مرغ سر کنده بال بال میزدم تو خونه در و دیوار خونه انگار داشتن بهم هجوم میاوردن تصمیم گرفتم برم قدم بزنم تا…
رمان نغمه دل پارت 3927 خرداد در 6:02 pm16 دیدگاه پوفی کشیدم و حرکت کردیم سمت خونه وقتی رفتم خونه خبری از زهره نبود رفتم اتاقش همه وسایلشو جمع کرده بود فقط از خودش یه نامه به جا…
رمان نغمه دل پارت 389 خرداد در 8:38 pm59 دیدگاه تا صبح زل زده بودم به عکس بچم زنگ زدم به رضا اینطوری نمیتونستم بی خیر از مائده جایی رو بگردم _الو رضا صداش خاب الود بود _جانم…
رمان نغمه دل پارت 378 خرداد در 6:48 pm35 دیدگاه _سلام دکتر _سلام بفرمایید _شمس هستم، محمد علی شمس کمی مکث کرد _اهااان اقای شمس خوبی پسرم؟ سر پا شدی؟ _راستیتش همونطورم _نگو که هنوزم ویلچر نشینی _متاسفانه…
رمان نغمه دل پارت362 خرداد در 7:07 pm31 دیدگاه به پشت در تکیه زدم و بغض کرده گفتم: _خدایا قرارمون این نبود، قرارمون یه زندکی اروم بود نه اینطوری قلب نا ارومم با یاداوری حرفای اقا محسن دردش…
رمان نغمه دل پارت3528 اردیبهشت در 11:55 am73 دیدگاه (راوی) هرچه صدایش کرد جوابی دریافت نکرد به اورژانس زنگ زد تمام مدت استرس نبود رفیقش عین خوره به جانش افتاده بود به بیمارستان که رسیدند دکتر گفت…
رمان نغمه دل پارت3424 اردیبهشت در 12:02 pm34 دیدگاه (مائده) بعد اون شبی که گفت بعد رفتنش چکار میکنم رفتارش به کل عوض شده دیره بیرون تا نصفه شب نمیاد و با فاصله ازم میخابه، دیگه باهام حرف…
رمان نغمه دل پارت3321 اردیبهشت در 1:56 pm27 دیدگاهحرکت کردم سمت مطب دکتر _سلام خوش اومدین _سلام دکتر ممنون _خب مشکلت چیه پسرم؟ _یه مدتی هست سرم بی دلیل درد میگیره اوایل کم بود ولی حالا قرص هم…