رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 252

1 دیدگاه
          گندم ابرو درهم کشیده ، در حالی که موهایش به شکل نامرتبی در صورتش ریخته بود ، با فوتی محکم آنها را تا جایی که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 250

2 دیدگاه
        ـ نه نه ، آخه قبل ناهار حمیرا برام میوه و پای سیب آورد ، خوردم ، به خاطر همین خیلی گرسنه نبودم .    …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 247

بدون دیدگاه
        یزدان بدون آنکه به گندم نگاهی بی اندازد ، ابتدا با دست به جلال اشاره کرد که می تواند مرخص شود و به دنبال کار خودش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 246

2 دیدگاه
        گندم با شرارت نشسته در جانش ، لبخندش را عریض تر از قبل کرد و باز هم بی توجه به هشدار یزدان و نگاه های چپ…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 245

2 دیدگاه
        هر چند مسئله تنها این نبود . به نظر می رسید این دختر کم سن و سال بر خلاف دختران قبلی که بسیار کار کشته تر…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 244

9 دیدگاه
        یزدان با همان لبخند یک طرفه ای که بر روی لبانش نشانده بود ، خیلی آرام سر عقب کشید و خوبه ای زیر لب گفت .…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 242

1 دیدگاه
        گندم سری تکان داد و داخل رفت ……….. با اینکه دیگر به هیچ عنوان برای بازگشت به آن مهمانی کزایی شور و اشتیاقی نداشت ، اما…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 241

3 دیدگاه
      گندم انگار که حتی یک کلمه هم از حرف های او را نشنیده باشد ، با دست آرام بر گونه اش کوبید و لبش را گزید :…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 240

4 دیدگاه
        یزدان گردن عقب انداخت و بلند قهقهه ای از تصویری که گندم برایش ساخته بود ، زد ……….. یادش نمی آمد ، آخرین باری که این…