رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 301 4.5 (90)

بدون دیدگاه
          گندم پلک زد و سرش به یک سمت کج شد که موهای رها بر روی شانه اش روی هوا تابی برداشت .       ـ بعد همه این جا به جایی هات ………… موفقیت آمیز بود ؟       یزدان باز هم با…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 300 4.4 (99)

2 دیدگاه
        در حالی که نگاهش را از او می گرفت و به سینی بزرگ درون دستش می داد ، آب دهانش را پایین فرستاد و گوشه زبانش را گزید .       این ضربان قلب بالا رفته ………….. این نفس های به لرز افتاده ………… این…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 299 4.3 (95)

3 دیدگاه
        دوش سر سری چند دقیقه ای گرفت و با حس و حال بهتری از حمام خارج شد و با ورودش به خانه ، چشمانش بلافاصله روی گندمی که با چشمان پف کرده و خواب آلود بر روی دشک نشسته بود و دستانش را با سرش برده…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 298 4.2 (118)

2 دیدگاه
        یزدان ابرو درهم کشیده پفی کرد و پلک هایش را گشود :       ـ بلندشو بیا اینجا بخواب …………… اصلاً مگه خودت چقدر هیکل داری که به بیشتر از این فضا جا برای خواب احتیاج داشته باشی ؟ بیا ببینم .      …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 297 4.3 (109)

بدون دیدگاه
          گندم پلک دیگری زد …………. شستش خبردار شده بود که درد یزدان از کجاست .       یزدان بار اولش نبود که روی معین حساسیت نشان می داد . انگار معین بیش از این حرف ها خار در چشمان او شده بود .  …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 296 4.3 (122)

2 دیدگاه
        ـ چشم قربان الان به معین میگم انجام بده .       یزدان خوبه ای زیر لب زمزمه کرد و دست چپش را روی کمر گندم قرار داد و او را به سمت خانه مقابلش هدایت کرد و دست دیگرش را درون جیب لباسش فرو…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 295 4.2 (121)

2 دیدگاه
    با درست کردن شکمش ، بار دیگر سرش را به عقب چرخاند و نگاهی به یزدانی که با یکی از،ماموران در حال صحبت بود نگاه انداخت و گوشه لبش را از استرس گزید و پوست لبش را کند .       چشمانش معطوف یزدان بود که با…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 294 4.2 (132)

6 دیدگاه
          نمی دانست نفسش بند آمده و یا اکسیژنی در اطرافش وجود ندارد که دیگر نفسش بالا نمی آید .       نگاه گشاد شده و وحشت زده اش بی هدف درون جاده ای که در آن افتاده بودند چرخید .       یزدانش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 293 4.2 (113)

1 دیدگاه
          گندم ابرو بالا داد ………….. کم پیش می آمد که یزدان بخواهد بر روی لباس های در تن او ایرادی بگذارد و یا بخواهد عیب و ایرادی به آنها بگیرد …………… در اکثر مواقع همه چیز در اختیار خودش بود ……………….. از پوشش بگیر تا…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 292 4.4 (135)

2 دیدگاه
        یزدان سرش را به سمت شیشه مقابلش نزدیک کرد و با دقت کوچه مورد نظرش را از نگاه گذراند و آرام در آن پیچید و ماشین را مقابل خانه ای با در چوبی دو لنگه بزرگی متوقف کرد و از آینه میانی ماشین به جلالی که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 291 4.1 (114)

3 دیدگاه
        گندم نگاهش را به سمت او کشید و چپ چپ نگاهش کرد و برای خودش لقمه دیگری گرفت .       ـ اندفعه قراره چی بهم نسبت بدی و چه تیکه ای بندازی ؟       یزدان دست راستش را از روی دنده بلند…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 290 4.3 (124)

8 دیدگاه
        حاضر بود ساعت ها بی خوابی و کم خوابی را به جان بخرد اما اجازه ندهد تا پای یکی از نگهبانانش به ماشینش باز شود تا چشمش به گندم که فارق از عالم و آدم ، بی خیال روی صندلیِ دراز شده اش پهن می شد…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 289 4.4 (104)

1 دیدگاه
        آرام و محتاط پرسید :       ـ فردا قراره ……….. جایی برید ؟       یزدان باز هم نگاهش را از ظرف غذای پیش رویش نگرفت :       ـ آره فردا قراره یه ماموریت حدوداً یک ماهه رو برم .  …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 288 4.3 (130)

4 دیدگاه
            یزدان که صدای قدم های نسرین که او هم حالا وارد اطاق گندم شده بود را از پشت سرش می شنید ، بدون آنکه به عقب سر بچرخاند ، چشم غره ای اساسی ای به گندم رفت و خم شد و زیر تخت را…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 287 4.4 (120)

2 دیدگاه
        گندم شوکه شده از چیزی که شنیده بود ، با تعجب و بهت به عقب سرچرخاند و یزدانِ پشت سرش را نگاه کرد ………………. باورش نمی شد با آن چیزهایی که یزدان دقایق قبل درباره نسرین گفته بود ، حالا با حضور او در اطاقش موافقت…