رمان استاد خلافکار پارت 47

رمان استاد خلافکار پارت 47 3 (1)

278 دیدگاه
  * * * * * #لیلی عصبی از این طرف به اون طرف میرفت. با خشم داد زد _یعنی چی که هیچی؟به خونه ی من تیراندازی شده…به خونه ی من… اگه لیلی طوریش میشد چی؟ همه معنادار نگاهم کردن. سرمو پایین انداختم… از روی دوربین ها فهمیدیم یه ماشین…
رمان استاد خلافکار پارت 46

رمان استاد خلافکار پارت 46 3.5 (2)

165 دیدگاه
  لب‌هاش با قدرت روی لب هام نشست و تمام خشمش رو با بوسیدن حریص لب هام تخلیه کرد. اولین بار بود که از جانب آرمین این طوری بوسیده می‌شدم.همه چیزش با گذشته فرق می‌کرد.قبلا طولانی ترین بوسه‌ش ده ثانیه بود و الان قصد عقب کشیدن نداشت. نفس کم آوردم…
رمان استاد خلافکار پارت 45

رمان استاد خلافکار پارت 45 3.5 (2)

147 دیدگاه
  یک ثانیه هم طول نکشید. به خودم اومدم و از روی کاپوت ماشین آرش پریدم اون سمت و همزمان اون ماشین هم مالید به بغل ماشین آرش… وحشت زده همون جا نشستم.آرش تند از ماشین پیاده شد و جلوی پام زانو زد و نگران گفت _خوبی؟ نگاهش کردم و…
رمان استاد خلافکار پارت 44

رمان استاد خلافکار پارت 44 0 (0)

58 دیدگاه
  * * * * * نگاهی توی آینه به خودم انداختم. باز خداروشکر که مهرداد لباسام و فرستاد. عطرم و برداشتم و باهاش طبق معمول دوش گرفتم روسری مو روی سرم مرتب کردم و همزمان در اتاق باز شد. برگشتم و با دیدن آرمین بی اراده محوش شدم. کت…
رمان استاد خلافکار پارت 43

رمان استاد خلافکار پارت 43 2 (1)

120 دیدگاه
  محکم هلش دادم و گفتم _تو هیچی اون بچه نیستی. آیلا مال منه تو هیچ حقی بهش نداری. ابرو بالا انداخت و گفت _اگه بخوام ازت بگیرمش کاری می‌کنم که عین این چهارسالی که ازم دریغ کردیش عذاب بکشی! نفسم برید. حتی فکرشم دیوونم می‌کرد. جلو اومد و گفت…
رمان استاد خلافکار پارت 42

رمان استاد خلافکار پارت 42 2.5 (2)

85 دیدگاه
  #هانا تند آلما رو سوار کردم و خودمم سوار شدم که پاش و روی گاز فشار داد و با اخم گفت _چرا باید مثل مجرما فرار کنیم من باید دهن اون مرتیکه رو صاف کنم. آیلا سرشو آورد جلو و گفت _دایی… چه جوری دهن یکی و صاف میکنن؟…
رمان استاد خلافکار پارت 41

رمان استاد خلافکار پارت 41 3 (1)

151 دیدگاه
  . صدای مظلوم آیلا رو شنیدم _مامان… بازم حالت بد شد؟ حتی نتونستم جوابش و بدم. آرمین با حرص دست زیر پاهام انداخت و بلندم کرد. روی مبل خوابوندتم و گفت _مشکلت چیه راه به راه شل می‌شی این ور اون ور؟ نگاهم به آیلا بود.. کنارم نشست و…
رمان استاد خلافکار پارت 40

رمان استاد خلافکار پارت 40 0 (0)

70 دیدگاه
  نگاه سرد و خشنش و بهم انداخت. دستش که به سمت کمربندش رفت رنگ از رخم پرید _چی کار می‌خوای بکنی؟ولم من آرمین. نگاه سردش و به چشمام دوخت و گفت _می‌خوام نشونت بدم مخفی کردن بچم از من چه عواقبی داره! تند سرم و به طرفین تکون دادم…
رمان استاد خلافکار پارت 39

رمان استاد خلافکار پارت 39 0 (0)

37 دیدگاه
  با چشم غره گفتم _اون موقعی که باید گردن می‌گرفتی بچته نگرفتی. حالا دیگه ادعایی براش نداشته باش. پوزخندی زد و گفت _اوکی عسلم هر چی تو بگی. آیلا رو روی یک دستش گرفت و با اون یکی دستش هم مچ منه بدبختو اسیر کرد و دنبال خودش کشوند.…
رمان استاد خلافکار پارت 38

رمان استاد خلافکار پارت 38 3 (1)

66 دیدگاه
  #هانا لای پلکامو باز کردم و نگاهم و دور اتاق چرخوندم. چشمم به قامت آرمین افتاد که پشت به من روبه روی پنجره ایستاده بود. جه قدر هیکلش ورزیده تر شده بود.انگار هیچ شباهتی به آرمین گذشته نداشت.. سوزن سرم و از دستم کشیدم و بی توجه به خونی…
رمان استاد خلافکار پارت 37

رمان استاد خلافکار پارت 37 3 (1)

38 دیدگاه
  #هانا محکم دستام و تکون دادم و گفتم _دستام و باز کن آرمین.آخه چرا طناب پیچم کردی؟ در حالی که لم داده بود روی مبل و اون لیوان کوفتیش دستش بود نگاهم کرد بدون اینکه یک کلمه جوابم و بده. نگران آیلا بودم.. تا حالا چند ساعت ازم دور…
رمان استاد خلافکار پارت 36

رمان استاد خلافکار پارت 36 0 (0)

33 دیدگاه
  #هانا با پشت دست اشکامو پاک کردم که مهرداد خندید و گفت _دیگه گریه کردن و ول کن آبجی کوچیکه. بغض دار گفتم _خیلی دلم برای تو و ترانه تنگ میشه. چمدونم و گذاشت صندوق عقب و آیلا رو بغل کرد و گفت _خوب بمون همین جا… آیلا بلبل…
رمان استاد خلافکار پارت 35

رمان استاد خلافکار پارت 35 1 (1)

74 دیدگاه
  نگاهی به کل اتاق انداختم. پشت سرم ایستاد و پالتومو از تنم در آورد. کیفم و از دستم گرفت که گفتم _می‌خوام شالم و بردارم.این طوری نمیتونم بیام بیرون. پوزخندی زد و گفت _نگران نباش عزیزم فقط منم و توییم! چشمام و ریز کردم و گفتم _چرا اینجاییم امیر؟…
رمان استاد خلافکار پارت 34

رمان استاد خلافکار پارت 34 1 (1)

46 دیدگاه
با درد دستم و روی شکمم گذاشتم که داد زد _حالا دیگه نقشه ی فرار می کشی؟کجا میخواستی بری؟ از شدت درد نمی تونستم جواب بدم. بی رحمانه زیر بازوم و گرفت و کشید. بلندم کرد و با غیظ گفت _لیلی من پاش برسه حتی تو رو که تا سر…
رمان استاد خلافکار پارت 33

رمان استاد خلافکار پارت 33 4 (1)

31 دیدگاه
  دستامم گرفته بود و نمی‌تونستم تکون بخورم.. نفسش بند اومد و لب هاش و جدا کرد که گفتم _بکش کنار امیر… سرش و توی گردنم برد و نفس بلندی کشید و گفت با حرص گفتم _بکش کنار اصلا مگه تو مشکل جنسی نداشتی حالا چرا… وسط حرفم پرید _مشکل…