رمان استاد خلافکار پارت آخر

رمان استاد خلافکار پارت آخر 4.2 (11)

376 دیدگاه
    کنار هم دراز کشیدیم و اولین خواب سه نفرمون رو تجربه کردیم. چند روزی از اومدن آرمین و هانا به این جا می‌گذشت امیر می گفت کارا رو به راه کرده و توی ترکیه یه خونه برای خودمون گرفته خیلی زود قرار بود که زندگی عالی با هم…
رمان استاد خلافکار پارت106

رمان استاد خلافکار پارت106 3.3 (3)

1341 دیدگاه
  بعد از مدتها یه شب بی نقص پر از لذت پر از عشق با امیر تجربه کرده بودم اولین باری بود که اینطور با میل و خواسته خودم به هم آغوشی باهاش میرفتم اینقدر بهم لذت می داد انقدر بهم عشق می داد حتی با ناراحتی که ازم داشت…
رمان استاد خلافکار پارت 105

رمان استاد خلافکار پارت 105 3 (1)

750 دیدگاه
  سریع پیاده شدم و در سمت امیر و باز کردم دستاشو گرفتم و سعی کرد کنارم بزنه پسم بزنه اما نتونست به خودم جرات دادم خودمو توی بغلش انداختم و محکم بغلش کردم و بهش چسبیدم گفتم تو رو خدا نکن اینطوری میمیرم تو رو خدا نکن اینطوری خواهش…
رمان استاد خلافکار پارت 104

رمان استاد خلافکار پارت 104 3 (1)

567 دیدگاه
    نگاهی بین من و آرمین رد و بدل کرد و همراه آرمین از عمارت بیرون رفت. نگاه پر از تنفری به مردی که داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد انداختم با خنده رو به من گفت _ کسی بخواد منو بکشه پایین منم میکشمش پایین اصلا به این…
رمان استاد خلافکار پارت 103

رمان استاد خلافکار پارت 103 2 (2)

670 دیدگاه
  امیر صورتم رو نوازش کرد و گفت _نگران چیزی نباش ملکه من منو که میشناسی اتفاقی برام نمیفته میریم هرجایی که تو بخوای حتی اگه بگی میریم ناف تهران زندگی می کنیم ولی قبل رفتن باید این آشغالای عوضی این نامردا حساب پس بدن… دنیا بی حساب کتاب نیست…
رمان استاد خلافکار پارت 102

رمان استاد خلافکار پارت 102 3.5 (2)

394 دیدگاه
  اشکمو از روی صورتم پاک کردم و گفتم شما امیر و نمیشناسی فقط بدی هاش دیدی اما اون آدم خوبیه حداقل برای من… تا من به عادل بگم که دنبال پسرمون بره و بیارتش امیر و از اتاق بیرون آوردن سریع خودمو کنارش رسوندم و دستشو توی دستم گرفتم…
رمان استاد خلافکار پارت 101

رمان استاد خلافکار پارت 101 3 (1)

334 دیدگاه
  کاری می کنم تک تکتون به پای ما بیفتین و بخواین جون تو نو ببخشم اما من تا چشمای تک تک شما رو در نیارم ولکن تون نیستم . از خجالت داشتم آب میشدم آروم گریه میکردم و کت آرمین رو محکم چسبیده بودم که صدای آرمین توی گوشم…
رمان استاد خلافکار پارت 100

رمان استاد خلافکار پارت 100 3 (1)

372 دیدگاه
    آرمین که رگ گردنش بیرون زده بود و عصبانیت از صورتش می بارید خواست به سمتش حمله کنه که قبل از اینکه من بتونم جلوشو بگیرم دونفر از مردایی که کنار در ایستاده بودن جلوی آرمین و سد کردن و من خودمو بهش رسوندم و گفتم بیا بریم…
رمان استاد خلافکار پارت 99

رمان استاد خلافکار پارت 99 3 (1)

342 دیدگاه
    پسرم رو بیشتر به خودم فشار دادم و گفتم بعدا همه چیز رو براتون توضیح میدم هانا نگران پرسید _تو اینجا توی بیمارستان چیکار می کنی؟ نفسم رو کلافه بیرون دادم و غمگین گفتم امیر اینجاست توی کماست و چند وقته که بیدار نشده هآنا متعجب به من…
رمان استاد خلافکار پارت 98

رمان استاد خلافکار پارت 98 3 (1)

494 دیدگاه
  شک نداشتم امیر که بیدار بشه و من و اینجا ببینه یا فقط بشنوه خودش سر از تنم جدا میکنه بهش حق میدادم اما الان فقط و فقط جون امیر مهم بود و بس… لباس و که تنم کردم جلوی آینه به خودم نگاهی انداختم باورم نمیشد این منم…
رمان استاد خلافکار پارت 97

رمان استاد خلافکار پارت 97 3 (1)

371 دیدگاه
  با دیدن عادل که داشت از دور به سمتم می‌اومد به طرفش رفتم با نهایت التماس ازش پرسیدم چی شد تونستی کاری بکنی ؟ عصبی بود و ناراحت این از چشما و صورتش کاملا معلوم بود. سکوت کرد بهم خیره موند رو بهش گفتم حرفتو بزن بگو ببینم چی…
رمان استاد خلافکار پارت 96

رمان استاد خلافکار پارت 96 2 (2)

523 دیدگاه
  دعاکردم تا امیر سالم و سلامت از این اتاق بیاد بیرون که بتونه زندگی که آرزو داشت کنار پسرش من تجربه کنه . امیر ازخیلی چیزا گذشته بود از جونش تا جبران کنم و خدا شاهد همه این چیزا بود و میدونستم اینقدر مهربون هست که داغ جدیدی روی…
رمان استاد خلافکار پارت 95

رمان استاد خلافکار پارت 95 4 (2)

922 دیدگاه
  اما وقتی جوون از پاهاش رفت روی زمین افتاد و منم باهاش آوار شدم. به خاطر چراغی که بالایی در خونه بود صورتش میتونستم ببینم رنگ پریده و بی جون بود معلوم بود خیلی خون از دست داده روی پیشونیش عرق نشسته بود با دستم عرق پیشونیش رو پاک…
رمان استاد خلافکار پارت 94

رمان استاد خلافکار پارت 94 3.6 (5)

112 دیدگاه
  پرستار از من پرسید هپدرش کجاست؟ معمولاً پدرا از دیدن اولین بار غذا خوردن بچه هاشون خیلی لذت میبرن. با این حرفش بغضم شکست دوباره شروع کردم به گریه کردن پرستار نمیدونست هیچ مردی اندازه امیر نمیتونه بچه شو دوست داشته باشه نمیتونه اندازه امیرلگاز اولین بار شیر خوردن…
رمان استاد خلافکار پارت 93

رمان استاد خلافکار پارت 93 3.6 (5)

396 دیدگاه
  اشکم داشت در می اومد اینقدر احساساتی شده بودم که باورم نمیشد شاید به خاطر دوران حاملگی بود اما دلم براش سوخت دلم براش سوخت که وقتی گفتم از تو متنفر نیستم خوشحال شد خودشو بالاتر کشیده کنارم روی تخت نشست و منو بغل کرد و گفت _ من…